توسل جستن يوسف به مخلوق
وقتي كه حضرت يوسف (ع) دانست كه به زودي يكي از رفقاي زندانيش آزاد مي شود، به او گفت: (اذكـرنـي عـنـد ربـك) يعني وقتي از زندان آزاد شدي، نزد سلطان سفارش مرا هم بكن و بگو كه يوسف، بي گناه در زندان افتاده است، اما او پس از آزادي، فراموش كرد. در روايـتـي امـام صادق (ع) مي فرمايد: جبرئيل (ع) نزد حضرت يوسف آمد و گفت: چه كسي تو را زيباترين مردم قرارداد؟. گفت: خداي من.
گفت، چه كسي در ميان برادرانت، علاقه تو را در دل پدرت قرار داد؟. گفت: خداي من.
گفت: چه كسي تو را از درون چاه نجات داد؟. گفت: خداي من.
گفت: چه كسي سنگ را (كه از بالاي چاه انداخته بودند) از تو دور كرد؟. گفت: خداي من.
گفت چه كسي تو را از چاه رهايي بخشيد؟. گفت: خداي من.
گفت: چه كسي مكر و حيله زنان مصر را از تو دور كرد؟. گفت: خداي من.
پس از اين اقرارها و اعترافها، جبرئيل گفت: «فـان ربـك يـقـول مـا دعاك الي ان تنزل حاجتك بمخلوق دوني البث في السجن بما قلت بضع سنين» [1] يـعـنـي: «خـداي مـتعال مي فرمايد: پس چرا در اينجا به مخلوقي پناه بردي و به او عرض حاجت كردي؟
اكنون به خاطر اين عمل، بايد چند سال ديگر در زندان بماني». الـبـته استمداد و استعانت از مخلوق با حفظ توكل منافاتي ندارد مخصوصا كه انسان براي نجات از دسـت ظالمي، متوسل به ديگران بشود، ولي اين مساله براي افراد عادي و عوام است، اما شخصيتي مـانـنـد حـضـرت يـوسف (ع) كه علاوه بر مقام نبوت، آن همه عنايات الهي را به چشم ديده است، نمي بايست به مخلوقي متوسل مي شد.
پاورقي
[1] تفسير مجمع البيان، ج5، ص 235.