بازگشت

غزوه تبوك


يكي از غزوات صدر اسلام، «غزوه تبوك» است كه به خاطر راه طولاني.

و فصل تابستان و كمبود مركب و آذوقه، از آن به «ساعة العسره و جيش العسرة» تعبير شده است. سـه نـفر به نامهاي «كعب بن مالك، مرارة بن ربيع و هلال بن اميه» به خاطر سستي و تنبلي، در ايـن جـنـگ شـركـت نـكردند وقتي پيامبر (ص) از تبوك مراجعت فرمود، اينان براي عذرخواهي، شـرفـيـاب مـحـضر رسول خدا (ص) شدند ولي پيامبر (ص) با آنان سخن نگفت و به مسلمانان هم دسـتـور داد بـا آنـان سـخن نگويند، آنان در يك قهر اجتماعي قرار گرفتند تا جائي كه حتي زنها و بـچـه هـا هم با آنان سخني نمي گفتند شهر مدينه بر ايشان تنگ شد لذا به كوههاي اطراف پناه بردند به نحوي كه همسرانشان براي آنان غذا مي بردند ولي با آنان سخن نمي گفتند. ايـن سـه نـفـر گـفـتند: اكنون كه همه مردم با ما قهر كرده اند پس بياييد ما هم با يكديگر سخن نـگوييم، شايد فرجي حاصل شود پنجاه روز به اين منوال گذشت و آنان به درگاه الهي توبه و انابه مـي كردند تا اينكه آيه شريفه ذيل، نازل گرديد و خبر از پذيرش توبه آنان داد:(و علي الثلاثة الذين خلفوا حتي ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنوا ان لا ملجا من اللّه الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا ان اللّه هوالتواب الرحيم) [1] سيره نبوي و علوي. از اهـداف ديـگـر قـيـام حـسـيـنـي، احـياي سنت پيامبر (ص) واميرمؤمنان (ع) است قرآن مجيد، پـيامبر (ص) را الگو و اسوه معرفي مي كند و به مردم دستور مي دهد كه در اعمال و رفتار و كردار، در سـخـن گـفتن و سكوت كردن، در نشستن و بر خواستن و راه رفتن و معاشرت با مردم، در تربيت اولاد و هـمـسـرداري، در احترام به پدر و مادر، در نرمخويي با دوستان و خشونت با كفار و تبهكاران و خلاصه در تمام امور عبادي، اجتماعي، فردي، به پيامبر (ص) اقتدا كنيد. دستگاه ظالم بني اميه آنچه در توان داشتند به كار بردند تا سنت نبوي (ص) را محو كنند كه وقتي مـردم اعـمـال سـتم و جور خلفا را مي بينند، با روش پيامبر (ص) مقايسه نكنند و خيال كنند اسلام همان است كه خلفاي غاصب و معاويه و يزيد به خورد مردم مي دهند و در راستاي همين هدف، جلو نـشـر احـاديـث را گرفتند، احاديث را آتش زدند، روات حديث را يا تبعيد كردند و يا در مدينه تحت مـراقـبـت و كـنـترل قرار دادند، گاهي مطالب جعلي را به پيامبر (ص) مستند مي كردند و گاهي هـم بـراي خـود، فضيلت جعل مي كردند و خودشان را در راستاي انسانهاي الهي قرار مي دادند اين وضـع، قـريـب نـود سال ادامه پيدا كرد حافظين حديث از دنيا رفتند، كتب حديث نابود شد، جلو انـتشار حديث گرفته شد، تا زمان «عمربن عبدالعزيز» دستور نوشتن حديث و ضبط آن از طرف وي صادر شد. امام صادق (ع) در نامه اي خطاب به اصحاب و يارانش مي فرمايد: «عـلـيـكـم بـثار رسول اللّه (ص) و سنته و آثار الا ئمة الهداة من اهل بيت رسول اللّه (ص) من بعده و سنتهم، فان من اخذ بذلك فقد اهتدي و من ترك ذلك و رغب عنه ضل» [2] بـر شـما باد كه آثار و روش پيامبر (ص) و ائمه (ع) را اخذ كنيد كه راه هدايت است و هر كه آن را ترك كند، گمراه مي شود». قدم دوم در امر به معروف و نهي از منكر، «زبان» است كه انسان موعظه كند يا تحذير نمايد البته و قـتـي كـه از قـدم اول نـتـيـجـه اي گـرفته نشود و قدم سوم، «مرحله شمشير و زور» است كه سـيـدالـشـهدا (ع) از همين راه استفاده كرد و براي اقامه امر به معروف و نهي از منكر، از جان خود و عزيزانش سرمايه گذاري كرد. الـبته براي تبيين مرحله سوم و شرايط آن، بايد به كتب فقهي مراجعه نمود و اين طور نيست كه هر كـس بـه بـهـانـه امـر بـه مـعروف و نهي از منكر، دست به شمشير ببرد و جان و مال مردم و امنيت اجتماعي را خدشه دار كند و جو ارعاب و وحشت ايجاد نمايد.


پاورقي

[1] مجمع البيان، 5 /79، ذيل آيه شريفه 118 سوره توبه.

[2] سفينه، «سنن» بحار، 78 /216.