سيد اسماعيل حميري
او بر امام صادق (ع) وارد شد حضرت دستور داد پرده اي آويختند و زنها پشت پرده نشستند، آنگاه به «اسماعيل حميري» فرمودند اشعاري را در مرثيه جدم حسين (ع) بخوان:
امرر علي جدث الحسين
فقل لا عظمه الزكية
يا اعظما لا زلت من
وطفا ساكبة روية
واذا مررت بقبره
فاطل به وقف المطية
ما لذ عيش بعد رض
ك بالجياد الاعوجية [1] .
«هنگامي كه بر بدن حسين (ع) عبورت افتاد، به استخوانهاي پاكش بگو:». «پيوسته از اشك چشمان سيراب خواهي بود». «هنگامي كه بر قبرش گذر كردي، مركبت را مدت زيادي نگه دار و بگو:». پس از آنكه بدنت را با سم ستوران خرد كردند، زندگي لذت ندارد». اشـكـهـاي امـام صـادق (ع) جاري شد و صداي گريه و شيون از پشت پرده بلند شد كه كوچه هاي مدينه را پر كرد، حضرت كه چنين ديد فرمود: بس است.
پاورقي
[1] الغدير، 2 /235.