بازگشت

سخنراني افشاگرانه در مني


امام حسين عليه السلام در اواخر زندگي معاويه كه خيانت به صلحنامه را آشكارا مطرح و براي يزيد بيعت مي گرفت، به حج رفت و در «مني» مردان و زنان بني هاشم، و دوستان و ياران خود را جمع كرد و بپاخاست و در افشاي سياست هاي شيطاني معاويه، خطابه اي ايراد كرد.

حديث 175

قال الامام الحسين عليه السلام: اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ هذَا الْطاغِيَةَ قَدْ فَعَلَ بِنا وَبِشيعَتِنا ما قَدْ رَأَيْتُمْ وَ عَلِمْتُمْ وَشَهِدْتُمْ وَاِنّي اُريدُ اَنْ أَسأَلَكُمْ عَنْ شَي ءٍ، فَاِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُوني وَ اِنْ كَذِبْتُ فَكَذِّبُوني، وَ أَسْأَلُكُمْ بِحَقِ اللهِ عَلَيْكُمْ وَحَقّ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله وَ قَرابَتي مِنْ نَبِيِّكُمْ لَمَّا سَيَّرْتُمْ مَقامي هذا وَ وَصَفْتُم مَقالتي وَ دَعَوْتُمْ أَجْمَعينَ في اَمْصارِكُمْ مِنْ قَبائِلِكُمْ مَنْ آمَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ. اِسْمَعُوا مَقالَتي وَاكْتُبُوا قَوْلي ثُمَ ارْجِعوا اِلي اَمْصارِكُمْ وَقَبائِلِكُمْ فَمَنْ آمَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ وَوَثَقْتُم بِهِ فَادْعُوهُمْ اِلي ما تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنا فَاِني أَتَخَوَّفُ اَنْ يَدْرُسَ هذَا الْاَمْرُ وَيَذْهَبَ الْحَقُ وَيُغْلَبَ، «وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» [1] .

اُنْشِدُكُمْ اللهَ أَلا حَدَّثْتُمْ بِهِ مَنْ تَثِقُونَ بِهِ وَبِدينِهِ، اُنْشِدُكُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ اَنَّ عَليَ بْنَ اَبي طالِبٍ كانَ أَخا رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله حينَ آخي بَيْنَ اَصْحابِهِ فَآخي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ، وَقالَ: «أنت اخي وأنا أخوك في الدنيا والآخرة»؟. قالوا: اللهم نعم. اُنْشِدُكُمُ اللهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ الله صلي الله عليه وآله اِشْتَري مَوضِعَ مَسْجِدِهِ وَمَنازِلِهِ فَابْتَناهُ ثُمَ ابْتَني فيهِ عَشْرَةَ مَنازِلَ تِسْعَةٌ لَهُ وَجَعَلَ عاشِرَها في وَسَطِها لِأبي، ثَمَّ سَدَّ كُلَ بابِ شارِعٍ اِلي الْمَسْجِدِ غَيْرَ بابِهِ فَتَكَلَّمَ في ذلِكَ مَنْ تَكَلَّمَ فَقالَ: ما انا سددت ابوابكم و فتحت بابه ولكن الله أمرني بسد أبوابكم وفتح بابه، ثُم نَهَي النَّاسَ اَنْ يَنامُوا فِي الْمَسْجِدِ غَيْرَهُ، وَكانَ يُجْنُبُ فِي الْمَسْجِدِ وَمَنْزِلِه في مَنْزِلِ رَسُولِ الله صلي الله عليه وآله فَوُلِدَ لِرَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله فيهِ اَوْلادٌ. قالوا: اللهم نعم. أَفَتَعْلَمُونَ اَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ حَرَصَ عَلي كُوَّةٍ قَدْرِ عَيْنِهِ يَدَعُها في مَنْزِلِهِ اِلَي الْمَسجِدِ فَأَبي عَلَيْه، ثُمَ خَطَبَ فقال ان الله أمرني ان ابني مسجداً طاهراً لايسكنه غيري و غير أخي وبنيه؟

قالوا: اللهم نعم. اُنْشِدُكُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ الله صلي الله عليه وآله نَصَبَهُ يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ فَنادي لَهُ بِالْوِلايَةِ، وَقالَ: لِيُبَلِّغَ الشَّاهِدُ اَلْغائِبَ [2] .

قالوا: اللهم نعم. اُنْشِدُكُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وآله قالَ لَهُ في غَزْوَةِ تَبُوكٍ: أنت مني بمنزلة هارون من موسي، [3] و أنت ولي كل مؤمن بعدي؟ [4] قالوا: اللهم نعم. اُنْشِدُكُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ الله صلي الله عليه وآله حينَ دَعَا النَّصاري مِنْ اَهْلِ نَجْرانَ اِلَي الْمُباهَلَةِ لَمْ يَأْتِ إلاَّ بِهِ وَبِصاحِبَتِهِ وَابْنَيْهِ [5] .

قالوا: اللهم نعم. اُنْشِدُكُمُ اللهَ أَتَعْلَمُونَ اَنَّهُ دَفَعَ اِلَيْهِ الْلِواءَ يَوْمَ خَيْبَرٍ ثُمَ قالَ:

لأدفعه الي رجل يحبه الله ورسوله ويحب الله ورسوله، كرار غير فرار [6] يفتحها الله علي يديه»؟. قالوا اللهم نعم. أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ بَعَثَهُ بِبَراءَةٍ وَقالَ: لايبلّغ عني إلاّ أنا أو رجل مني»؟ [7] قالوا: اللّهم نعم. أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وآله لَمْ تُنْزَلْ بِهِ شِدَةٌ قَطُّ إِلاَّ قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وَ اَنَّهُ لَمْ يَدَعْهُ بِاِسْمِهِ قَطُّ ألاَّ يَقُوْلُ: يا اخي و ادعوا لي اخي.

قالوا: اللهم نعم. أتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وآله قَضي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ جَعْفَرٍ وَزَيْدٍ فَقالَ: يا علي أنت مني و أنا منك و أنت وليّ كل مؤمن بعدي [8] .

قالوا: اللهم نعم. أَتَعْلَمُونَ اَنَّهُ كانَتْ لَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله كُلَّ يَوْمٍ خَلْوَةٌ، وَكُلَّ لَيْلَةٍ دَخْلَةٌ، اِذا سَأَلَهُ أعْطاهُ، وَاِذا سَكَتَ أَبْدَاَهُ؟ [9] .

قالوا: اللهم نعم. اَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وآله فَضَّلَهُ عَلي جَعْفَرٍ وَحَمْزَةَ حينَ قالَ: لِفاطِمَةَعليها السلام زوّجتك خير اهل بيتي، أقدمهم سلماً، وأعظمهم حلماً، واكثرهم علماً؟ [10] .

قالوا: اللهم نعم.

أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وآله قالَ: أنا سيد ولد بني آدم، و أخي علي سيد العرب، و فاطمة سيدة نساء أهل الجنة والحسن والحسين ابناي سيدا شباب اهل الجنة؟». قالوا: اللهم نعم. أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه وآله أَمَرَهُ بِغُسْلِهِ وَاَخْبَرَهُ اَنَّ جَبْرَئيلَ يُعينُهُ عَلَيْه»؟. قالوا: اللهم نعم. أَتَعْلَمُونَ اَنَّ رَسُولَ الله صلي الله عليه وآله قالَ، في آخِرِ خُطْبَةٍ خَطَبَها. اِنّي تركت فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتي، فتمسكوا بهما لن تضلوا؟ قالوا: اللهم نعم. [11] .

امام حسين عليه السلام فرمود: (آنچه را كه اين مرد سركش «معاويه» بر ما و شيعيان ما روا داشته مي نگريد و شاهديد، اينك ميخواهم مطلبي را از شما بپرسم اگر راست گفتم تصديقم كنيد و اگر دروغ كفتم تكذيب نمائيد. سخنانم را بشنويد و حرفهايم را بنويسيد، آنگاه به شهرها و قبيله هاي خودتان بازگرديد و آنچه در حقّ ما ميدانيد به دوستان صميمي و افراد مورد اطمينان خودتان بگوئيد. من اعلان خطر مي كنم از اينكه اين مطلب كهنه شده و از هم بپاشد، و حق از بين برود، گرچه: «خداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه كافران آنرا نپسندند» [12] شما را به خدا سوگند! آيا ميدانيد كه علي بن ابي طالب برادر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود؟ در آن هنگام كه رسول خدا مسلمانان را با يكديگر برادر كرد ميان خود و پدرم پيمان برادري بست و فرمود: «در دنيا و آخرت تو برادر مني، و من برادر تو هستم.»

مردم در پاسخ گفتند: بار خدايا چنين است. فرمود: (شما را بخدا! آيا مي دانيد كه رسول خدا زميني براي مسجد و منزل خود خريداري فرمود، مسجد را بنا نمود و سپس ده منزل در اطراف آن بناكرد كه نه تاي آن براي او و دهمين را به پدرم علي عليه السلام اختصاص داد، آنگاه تمام در بهائي را كه به مسجد باز مي شد بست و تنها درب خانه پدرم را بازگذاشت، كه عدّه اي بعنوان اعتراض زبان بسخن گشودند، ولي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «من درب خانه هاي شما را نبستم و درب خانه علي عليه السلام را باز نگذاشتم، لكن خداوند به من دستور داد تا دربهاي شما بسته شود و درب خانه علي عليه السلام باز بماند».

و سپس مردم را از خوابيدن در مسجد منع فرمود غير از پدرم علي عليه السلام كه در مسجد همجوار پيامبر بود، و منزلش در كنار منزل حضرتش قرار داشت، و در اين خانه مقدّس فرزندان رسول خدا و علي عليه السلام تولّد يافتند.

حاضرين گفتند: بارخدايا چنين است. امام فرمود: (آيا ميدانيد عمر پسر خطّاب حرص مي ورزيد تا روزنه اي از خانه اش به مسجد باز كند كه پيامبر جلوي كار او را گرفت و فرمود: «خدا به من دستور داده كه مسجد پاكي بناكنم تا جز من و برادرم و پسرانش در آن مسكن نكنند؟». حاضرين گفتند: بارخدايا چنين است. امام فرمود: (شما را بخدا! اي مردم آيا ميدانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عليّ بن ابيطالب را در روز غدير به جانشيني خود منصوب كرد، و مردم را به ولايت او فراخواند، و فرمود: «سخنم را حاضرين به غايبين برسانند.» مردم گفتند: بار خدايا چنين است.

امام فرمود: (شما را بخدا سوگند! آيا در جنگ تبوك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره او نفرمود:

«تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي، هستي و تو بعد از من وليّ و سرپرست تمام مؤمنين مي باشي؟»

مردم گفتند: بارخدايا چنين است.

امام فرمود: (شما را بخدا سوگند! آيا مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي علماي مسيحي بخران را به مباهله دعوت كرد، كسي جز علي و همسر علي و فرزندان او را بهمراه نياورد؟

مردم گفتند: بار خدايا چنين است.

امام فرمود: (شما را بخدا سوگند! آيا مي دانيد در روز خيبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرچم را بدست علي عليه السلام سپرد و فرمود: «پرچم را به كسي خواهم داد كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند، و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد، جنگ آور بي باكي است كه هرگز پابه فرار ننهد و اين دژ محكم را خداوند بدست او فتح خواهد كرد».

مردم گفتند: بار خدايا چنين است.

امام فرمود: (آيا ميدانيد رسول خدا پدرم علي عليه السلام را به قرائت سوره برائت در ميان كفّار برانگيخت؟ و آنگاه فرمود: «اين پيام را جزمن، يا مردي كه از من است كسي ديگر ابلاغ نخواهد كرد؟»

مردم گفتند: بارخدايا چنين است.

امام فرمود: (آيا ميدانيد در هر مشكلي كه براي رسول خدا پيش مي آمد علي عليه السلام را كه مورد اطمينان او بود جلو مي انداخت و هرگز پيامبر، پدرم را به نام صدا نمي زد، و هميشه مي گفت «اي برادر» يا «برادرم را صدا كنيد». مردم گفتند: بارخدايا چنين است.

امام فرمود: (آيا ميدانيد رسول خدا ميان پدرم، و جعفر بن ابي طالب، و زيدبن حارثه، قضاوت كرد و فرمود: «اي علي تو از من هستي، و من از تو، پس از من تو وليّ أمر و سرپرست همه مؤمنين مي باشي.»

مردم گفتند: بارخدايا چنين است. امام فرمود: (آيا ميدانيد علي عليه السلام در هر خلوتي همراه پيامبر بود؟ و هر شبي همنشين او بود؟ وقتي چيزي از پيامبر ميخواست عطايش ميكرد؟ و هنگامي كه سكوت اختيار مي كرد رسول خدا او را به سخن واميداشت؟

مردم گفتند: بارخدايا چنين است. امام فرمود: (آيا ميدانيد رسول خدا پدرم را بر جعفر و حمزه برتري داد؟ در آن هنگام كه به مادرم فاطمه عليها السلام فرمود: «شوهرت بهترين اهلبيت من، و پيشگام ترين آنها در پذيرفتن اسلام است، او در حلم و شكيبايي بزرگترين، و در علم و دانش والاترين مرتبت را داراست.»

مردم گفتند: بارخدايا چنين است.

امام فرمود: (آيا مي دانيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «من سرور فرزندان آدم هستم، و برادرم علي عليه السلام سرور مردم عرب است، و دخترم فاطمه بزرگ بانوي بانوان بهشت، و فرزندم حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت مي باشند؟»)

مردم گفتند: بارخدايا چنين است. امام فرمود: (آيا ميدانيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به پدرم فرمان داد تا او جنازه حضرتش را غسل دهد؟ و در اين امر جبرئيل وي را ياري خواهد كرد؟. مردم گفتند: بارخدايا چنين است.

امام فرمود: (آيا ميدانيد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آخرين خطبه خود فرمود: «من دو چيز سنگين و گران قيمت در ميان شما نهادم اين دوچيز كتاب خدا، و اهل بيت من است، به آنها چنگ بزنيد و تمسّك جوئيد تا گمراه نگرديد»).


پاورقي

[1] سوره صف آيه 8.

[2] مستدرک صحيحين ج3 ص109 و 134 وج3 ص 150.

[3] صحيح مسلم ج4 حديث 2404، سنن ترمذي ج5، مناقب ابن مغازلي حديث 3808 و 3813، مستدرک صحيحين ج3 ص109 و 133.

[4] سنن ترمذي ج5، المناقب ابن مغازلي حديث 3796، مسند احمد ج1 ص331.

[5] مناقب حديث 3808، مستدرک صحيحين ج3 ص105.

[6] صحيح مسلم ج4 حديث 2404، سنن ترمذي حديث 2808 و 3808 و ج5، المناقب ابن مغازلي حديث 3803.

[7] سنن ترمذي ج5، مناقب ابن مغازلي حديث 3803.

[8] سنن ترمذي ج5، مناقب حديث 3796.

[9] سنن ترمذي ج5 حديث 3806.

[10] نظم دررالسمطين ص128، احقاق الحق ج4 ص359، شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد ج9 ص174.

[11] کتاب سليم بن قيس ص206، الغدير ج1 ص198، صحيح مسلم حديث 131، مقدّمه سنن ابن ماجه ص114.

[12] سوره صف آيه 7.