بازگشت

افشاي سياست هاي معاويه


معاويه با اينكه در قرار دادنامه صلح امضاء كرد و پذيرفت كه حكومت را پس از خود به شوراي مسلمين واگذارد، و آن را بصورت موروثي در نياورد، در اواخر زندگاني خود خيانت كرد و تصميم گرفت براي ولايت عهدي يزيد از مسلمانان بيعت بگيرد. روزي امام حسين عليه السلام را به مجلس عمومي خود طلبيد و اظهار كرد كه با يزيد بيعت كند. امام عليه السلام بپاخاست و خطابه اي ايراد كرد. حديث 174

قال الامام الحسين عليه السلام: أَمَّا بَعْدُ: يا مُعاوِيَةُ! فَلَنْ يُؤَدّي الْقائِلُ وَ إِنْ أَطْنَبَ في صِفَةِ الرَّسُولِ صلي الله عليه وآله مِنْ جَميعٍ جُزْءاً، وَقَدْ فَهِمْتُ ما لَبِسْتَ بِهِ الْخَلَفَ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ مِنْ ايجازِ الصِّفَةِ وَ التَّنَكُّبِ عَن اِسْتِبْلاغِ الْبَيْعَةِ. وَ هَيْهاتَ هَيْهاتَ يا مُعاوِيَةُ! فَضَحَ الصُّبْحُ فَحْمَةَ الدُّجي، وَبَهَرَتِ الشَّمْسُ أَنْوارَ السُّرُجِ، وَلَقَدْ فَضَّلْتَ حَتّي أَفْرَطْتَ، وَأسْتَأثَرْتَ حَتي أَجْحَفْتَ، وَ مَنَعْتَ حَتّي مَحَلْتَ، وَجَزْتَ حَتّي جاوَزْتَ، ما بَذَلْتَ لِذي حَقٍّ مِنْ إسْمِ حَقِّهِ بِنَصيبٍ حَتّي أَخَذَ الشَّيْطانُ حَظَّهُ الْأوْفَرَ، وَ نَصيْبَهُ الأكْمَلَ. وَفَهِمْتُ ماذَكَرْتَهُ عَنْ يَزيدَ مِنْ اِكْتِمالِهِ وَسِياسَتِهِ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ، تُريدُ أَنْ تُوَهِّمَ النَّاسَ في يَزيدَ، كَأَنَّكَ تَصِفُ مَحْجُوباً، أَوْتَنْعِتُ غائِباً، أَوْ تُخْبِرُ عَمَّا كانَ مِمَّا احْتَوَيْتَهُ بِعِلْمٍ خاصٍّ.

وَقَدْ دَلَّ يَزيدُ مِنْ نَفْسِهِ عَلي مَوْقِعِ رَأْيِهِ، فَخُذْ لِيَزيدَ فيما أَخَذَ بِهِ مِنْ اِسْتِقْرائِهِ الْكِلابَ الْمُهارَشَةَ عِنْدَ التَحارُشِ، وَالْحَمامَ السَّبْقَلأتْرابِهِنَّ، وَالقيانِ ذَواتِ الْمَعازِفِ، وَضَربِ الْمَلاهي، تَجِدُهُ ناصِراً، وَدَعْ عَنْكَ ماتُحاوِلُ. فَما أَغْناكَ أَنْ تَلْقي اللهَ مِنْ وِزْرِ هذَا الْخَلْقِ بِأَكْثَرَ مِمَّا أَنْتَ لاقِيهِ، فَوَاللهِ ما بَرِحْتَ تَقْدَحُ باطِلاً في جَوْرٍ، وَحَنَقَاً في ظُلْمٍ، حَتّي مَلَأْتَ اَلأسْقِيَةَ. وَما بَيْنَكَ وَبَيْنَ الْمَوْتِ إلاَّ غَمْضَةٌ، فَتَقْدِمَ عَلي عَمَلٍ مَحْفُوظٍ في يَوْمٍ مَشْهُودٍ، وَلاتَ حينَ مَناصٍ، وَ رَأَيْتُكَ عَرَّضْتَ بِنا بَعْدَ هذَا الأمْرِ، وَمَنَعْتَناعَنْ آبائِنا تراثْاً، وَ لَقَدْ لَعَمْرُاللهِ أَوْرَثَنَا الرَّسُولُ صلي الله عليه وآله وِلادَةً، وَجِئْتَ لَنابِها ما حَجَجْتُمْ بِهِ الْقائِمْ عِنْدَ مَوْتِ الرَّسُولِ، فَأَذْعَنَ لِلْحُجَّةِ بِذلِكَ، وَرَدَّهُ الْايمانُ إِلَي النَصْفِ.

فَرَكِبْتُمُ الأعالِيلَ، وَفَعَلْتُمُ الأَفاعيلَ، وَقُلْتُمْ: كانَ وَ يَكُونُ، حَتّي أَتاكَ الأمْرُ يا مُعاوِيَةُ مِنْ طَريقٍ كانَ قَصْدُها لِغَيْرِكَ، فَهُناكَ فَاعْتَبِرُوا يا اُولِي الأبْصارِ. وَذَكَرْتَ قِيادَةَ الرَّجُلِ الْقَوْمَ بِعَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله وَ تَأْمِيرَهُ لَهُ، وَقَدْ كانَ ذلِكَ وَلِعَمْرِو بْنِ الْعاصِ يَوْمَئِذٍ فَضيلَةٌ بِصُحْبَةِ الْرَّسُولِ، وَبَيْعَتِهِ لَهُ، وَ ما صارَ - لَعَمْرُ اللّهِ - يَوْمَئِذٍ مَبْعَثُهُمْ حَتَّي أَنِفَ الْقَوْمُ إِمْرَتَهُ، وَكَرِهُوا تَقْديمَهُ، وَعَدُّوا عَلَيْهِ اَفْعالَهُ.

فَقالَ صلي الله عليه وآله: لا جرم معشر المهاجرين لايعمل عليكم بعد اليوم غيري، فَكَيْفَ تَحْتَجٌّ بِالْمَنْسُوخِ مِنْ فِعْلِ الرَّسُولِ في أَوْكَدِ الأحْكامِ وَ أَوْلاها بِالُْمجْتَمَعِ عَلَيْهِ مِنَ الصَّوابِ؟ أَمْ كَيْفَ صاحَبْتَ بِصاحِبٍ تابِعاً وَحَوْلُكُ مَنْ لا يُؤْمَنُ في صُحْبَتِهِ، وَلا يُعْتَمَدُ في دينِهِ وَقَرابَتِهِ، وَ تَتَخَطَّاهُم إِلي مُسْرِفٍ مَفْتُونٍ، تُريدُ أَنْ تَلْبِسَ الناسَ شُبْهَةً يَسْعَدُ بِهَا الْباقي في دُنْياهُ، وَ تَشقي بِها في آخِرَتِكَ، إِنَّ هذا لَهُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ، وَأَسْتَغْفِرُاللهَ لي وَلَكُمْ. [1] .

امام حسين عليه السلام فرمود: (اي معاويه هيچ گوينده اي گرچه دامنه سخن او بدرازا كشد، نمي تواند گوشه اي از صفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را برشمارد، و حق سخن را اداء كند، من فهميدم كه چه زيركانه درباره توصيف خلفاء به اختصار سخن گفتي، و از تكميل تعريف آنان طفره رفتي، هرگز! هرگز! اي معاويه!

افشاي چهره منافقانه معاويه

روشنائي سپيده برظلمت شب چيره گشته، و پرتو پر فروغ خورشيد انوار ضعيف چراغ ها را تحت الشّعاع خود قرار داده است. بعضي از خلفا را چنان برتري دادي كه راه افراط پيش گرفتي، و بعضي از آنان را آنقدر مهم شمردي كه تندروي و ستم كردي، و تا سرحد بُخل و كينه از اداي حق، خودداري نمودي، و آنچنان به اختصار سخن گفتي كه از مرز عدالت پافراتر نهادي. هيچ سهمي از حقّ را به صاحب حقّ نپرداختي تا شيطان بيشترين سهم خود را بُرد، و كاملترين بهره را برداشت.

افشاي جنايات يزيد

اي معاويه! آنچه درباره كمالات يزيد و لياقت وي براي امّت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم برشمردي، شنيديم، قصد داري طوري به مردم وانمود كني كه گويا فردناشناخته اي را توصيف مي كني، يا فرد غائبي را معرّفي مي كني، و يا از كسي سخن ميگويي كه گويا تو درباره او علم و اطّلاع مخصوصي داري، در حاليكه يزيد ماهيّت خود را آشكار كرده و موقعيّت «سياسي و اجتماعي و اخلاقي» خودش را شناسانده است. از يزيد آنگونه كه هست سخن بگو! از سگ بازيش بگو، در آن هنگام كه سگهاي درنده را بجان هم مي اندازد، از كبوتر بازيش بگو، كه كبوتران را در بلندپروازي به مسابقه وامي دارد. از بوالهوسي و عيّاشي او بگو كه كنيزكان را به رقص و آواز واميدارد. از خوشگذرانيش بگو كه از ساز و آواز خوشحال و سرمست ميشود. آنچه در پيش گرفتي كنار بگذار، آيا گناهاني كه تاكنون درباره اين امّت بردوش خود باركرده اي ترا كافي نيست؟.

افشاي ستمكاري هاي معاويه

بخدا سوگند! تو آنقدر از روش باطل و ستمگرانه خود و ادامه تجاوزو ظلم دست برنداشتي تا كاسه هاي صبر مردم لبريز گرديد، اينك بين مرگ و تو بيش از يك چشم برهم زدن فرصتي باقي نيست، پس بسوي عملي بشتاب كه براي روز رستاخيز و حضور همگان مفيد باشد، روزيكه گريز گاهي در آن نيست.

اي معاويه! ترا مي بينم كه پس از اين أعمال ننگين متعرّض ما ميشوي، و ما را از ميراث پدران خود منع مي كني. بخدا سوگند! ما وارث پيامبر هستيم، ولي تو همان دلائل را پيش مي كشي كه به هنگام مرگ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پيش كشيدند، و ناگزير مردم هم آن را پذيرفتند، و از روي ايمان بدان گردن نهادند. آري عذرها تراشيديد، و آنچه خواستيد انجام داديد، و آنگاه گفتيد: «اين چنين بود و اين چنين هم خواهد بود». تا سرانجام از يك راه باور نكردني كارها بدست تو افتاد، اينجاست كه صاحبان بصيرت بايد عبرت بگيرند، تو براي توجيه كارهايت از عنوان صحابه پيامبر استفاده كردي.

افشاي چهره عمروعاص

و يادآور شدي كه عمروبن عاص پس از پيامبر مردم را رهبري كرده و در زمان رسول خدا از ناحيه آن حضرت به امارت انتخاب شده است. با اينكه در آن زمان عمرو بن عاص صحابه بودن را براي خود فضيلت ميدانست، مردم اميري او را نپذيرفتند، وزيربار فرمانش نرفتند، و كارهاي ننگين وي را برشمردند تا جائي كه پيامبر فرمود:

«اي گروه مهاجر از اين پس جز من كسي مسئول كارهاي شما نخواهد بود».

آري معاويه! چگونه تو به يك عمل منسوخ پيامبر كه در شرائط سخت و خاصّي انجام گرفت استدلال مي كني؟ چگونه مصاحبت كسي را پذيرفته اي كه نه صحابي بودنش قابل اعتماد، و نه دين و خويشاونديش مورد اطمينان است؟ تو ميخواهي با اين مصاحبت رسوا، مردم را بسوي فردي اسرافگر، و ديوانه سوق دهي. تو مي خواهي لباس شك و ترديد و اشتباه بر اندام مردم پوشاني تا ديگران از لذّت هاي دنيا كامياب شوند، و شقاوت آخرت نصيب تو گردد، اين همان خسران آشكار و ضرر واضح و روشن است. در پايان از خدا براي خويش و براي شما آمرزش مي طلبم.) [2] .


پاورقي

[1] الامامة والسياسة ج1 ص184، اعيان الشيعة ج1 ص583، الغدير ج10 ص248، تاريخ يعقوبي ج2 ص228.

[2] تاريخ طبري ج3 ص248، الامامة و السّياسة ج1 ص186، تعيان الشّيعه ج1 ص583، الغدير ج10 ص248.