بازگشت

آگاهي از شهادت فرد فرد ياران


امام سجّاد نقل فرمود كه: در شب عاشورا، پدرم پس از اتمام حجّت با ياران كه همه را براي شهادت آماده نگريست، خطاب به همراهان مشتاق فرمود:

حديث 24

قال الامام الحسين عليه السلام: ياقَومِ اِنِّي غَداً أُقْتَلُ وَتُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ مَعي وَلايَبْقي مِنْكُمْ واحِدٌ

امام حسين عليه السلام فرمود: (اي ياران من فردا كشته خواهم شد، و شما هم با من كشته مي شويد، و يك نفر از شما باقي نخواهد ماند).

ياران امام حسين عليه السلام در كمال خشنودي يكصدا گفتند:

اَلْحَمْدُ لُلَّهِ الَّذي أكْرَمَنَا بِنَصْرِكَ وَ شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَكَ أَوْ لاتَرْضي اَنْ نَكُونَ مَعَكَ فِي دَرَجَتِكَ يَابْنَ رَسُولِ الله؟

(سپاس خداوندي را كه ما را در ياري تو كرامت بخشيد، و با شهادت در راه تو شرافت عطا فرمود، حسين جان! آيا رضايت نمي دهي كه با درجات معنوي تو همراه باشيم؟.)

امام فرمود: خدا به شما جزاي خير عنايت فرمايد. در آن لحظه قاسم بن حسن عليه السلام پرسيد: عموجان، آيا من هم كشته مي شوم؟. امام خطاب به قاسم فرمود: مرگ در راه خدا را چگونه مي بيني؟. پاسخ داد:

يا عَمّ أَحْلي مِنَ الْعَسَل (از عسل شيرين تر است).

امام پاسخ داد: أي وَ اللهِ فِداكَ عَمُّكَ اِنَّكَ لَاَحَدُ مَنْ يُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعي بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا (تُبْلي) بِبَلاءٍ عَظيمٍ وَابْني عَبْدُاللهِ.

(آري، عمو فداي تو باد، سوگند بخدا! تو هم كشته خواهي شد، امّا پس از آنكه به بلاي سختي مبتلا شوي، و كودك شير خوار من، عبدالله، «علي اصغر» نيز شهيد خواهد شد).

قاسم پرسيد، آيا دشمن به خيمه زنان هجوم مي آورد؟ كه شيرخوار هم كشته مي شود؟.

امام فرمود: فِداكَ عَمُّكَ يُقْتَلُ عَبْدُاللهِ اِذا جَفَّتْ روُحي عَطَشاً وَصِرْتُ اِلي خِيَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَلَبَناً فَلا أَجِدُ قَطُّ فَأَقُولُ: ناوِلُوني اِبْني لاَِشْرِبَ مِنْ فيهِ، فَيَأْتُوني بِهِ فَيَضعُونَهُ عَلي يَدي فَأَحْمِلُهُ لاُِدْنِيَهُ مِنْ فيَّ فَيَرْمِيَهُ فاسِقٌ بِسَهْمٍ فَيَنْحَرُهُ وَهُوَ يُناغي فَيَفيضُ دَمُهُ في كَفّي، فَأَرْفَعُهُ اِلَي السَّماءِ وَأَقُولُ: اَلَّلهُمَّ صَبْراً وَاحْتِساباً فيكَ، فَتَعْجَلُني الْاَسِنَّةَ مِنْهُمْ وَالنَّارُ تَسْتَعِرُّ فِي الْخَنْدَقِ الَّذي في ظَهْرِ الْخِيَمِ، فَأَكُرُّ عَلَيْهِمْ في أَمْرِ أَوْقاتٍ فِي الدُّنْيا، فَيَكُونُ ما يُريدُ اللهُ.

(عمو فداي تو، علي اصغر وقتي شهيد مي شود كه تشنگي بر ما غلبه مي كند، من به خيمه ها مي روم و براي رفع تشنگي كودك، آب و شير جستجو مي كنم، امّا يافت نمي شود. به زنان مي گويم كودكم را بدهيد تا سيرابش كنم. كودك را به روي دستان من مي گذارند تا او را سيراب كنم كه فاسقي با تير بر گلوي او مي زند بگونه اي كه حلقومش دريده مي شود و كودك در خون خود دست و پا زده و خون او در كف دست من جاري مي گردد و من آن را بسوي آسمان مي پاشم و مي گويم: خدايا صبر عطا كن، اين شهيد را نيز در راه تو مي دهم. آنگاه نيزه ها و تيرها بسويم مي آيند در حاليكه آتش خندقي كه اطراف خيمه هاست زبانه مي كشد، و چند بار دشمنان را نصيحت مي كنم امّا فايده اي ندارد و آنچه خدا مي خواهد صورت مي پذيرد).

پس ما و ياران لحظه اي گريه كرديم و صداي گريه بلند شد، و آنگاه كه صداي گريه ها فرو نشست، زهير بن قين و حبيب بن مظاهر از امام پرسيدند: وضع و حال حضرت سجّاد چه خواهد شد؟. حضرت فرمود:

ما كانَ اللهُ لِيَقْطَعَ نَسْلي مِنَ الدُّنْيا فَكَيْفَ يَصِلُونَ إلَيْهِ؟ وَ هُوَ اَبُو ثمانِيَةِ اَئِمّةٍ. [1] .

(خدا هرگز نسل مرا از دنيا نابود نخواهد كرد، فرزندم علي چگونه كشته خواهد شد؟ در حالي كه او پدر هشت امام معصوم عليه السلام است).


پاورقي

[1] مدينة المعاجز ج4 ص214 حديث 295، نفس المهموم 230، ناسخ التواريخ ج2 ص220.