بازگشت

شهادت امام حسين


مناجات



الهي بهر قرباني به درگاهت سر آوردم

نه تنها سر برايت بلكه از سر بهتر آوردم



پي ابقاء قد قامت به ظهر روز عاشورا

براي گفتن اللّه اكبر اكبر آوردم



پي آزادي نسل جوان از بند استعمار

برادر زاده اي چون قاسم فرمانبر آوردم



علي را در غدير خم نبي بگرفت روي دست

ولي من روي دست خود علي اصغر آوردم



علي انگشتر خود را به سائل داد اما من

براي ساربان انگشت و با انگشتر آوردم



اگر با كشتن من دين تو جاويد مي گردد

براي خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم



براي آنكه همدردي كنم با مادرم زهرا

براي خوردن سيلي سه ساله دختر آوردم.



آنگاه كه سيدالشهداعليه السلام شخصا وارد جنگ با دشمن شد، در حاليكه سوار اسب گرديده و شمشير بدست داشت در مقابل دشمن قرار گرفت به صفوف دشمن حمله كرد و رجز خواند: من پسر علي آن مرد نيك هاشمي هستم كه در مقام افتخار همين براي من بس است.

جدم رسول خداصلي الله عليه وآله، كه شريفترين گذشتگان است و ما چراغهاي خدا هستيم كه در روي زمين مي درخشيم. در مقتل خوارزمي آمده: امام حسين عليه السلام حملات پي در پي و جنگ سختي نمود و در هر حمله گروهي از دشمن را به خاك و خون مي كشيد يكباره تصميم گرفتند كه ضربه روحي به آن حضرت وارد كنند لذا حمله به سوي خيمه ها كردند.

امام با صداي بلند فرمود: «يا شيعَةَ آلِ اَبي سُفيان» اي پيروان ابي سفيان، اگر دين نداريد و از روز جزا نمي هراسيد لااقل در زندگي آزادمرد باشيد.

هر وقت لحظاتي جنگ متوقف مي گشت امام عليه السلام خود را به خيمه ها مي رسانيد اهل بيت با صداي تكبير و لاحول و لاقوة الاّ باللّه مي فهميدند كه امام علي عليه السلام زنده است. اما مصيبت آنجا شد هنگامي كه ذوالجناح به سوي خيمه ها آمد و بانوان حرم ناله كنان و سيلي به صورت زنان از خيمه بيرون آمدند، هر كدام با اسب سخن مي گفت:

يكي گفت: اي اسب چرا حسين را بردي و نياوردي؟

ديگري گفت: چرا امام را در ميان دشمن گذاشتي؟

زينب عليها السلام فرمود: آه، صورت خون آلود تو را مي بينم. سكينه دختر آنحضرت فرمود: پدرم هنگام رفتن تشنه بود، «يا جَوادُ هَلْ سُقِيَ اَبي اَمْ قُتِلَ عَطْشاناً»

اي اسب، آيا پدرم را آب دادند يا با لب تشنه شهيدش كردند؟بعضي نوشته اند: آن اسب آنقدر كنار خيمه سر به زمين كوبيد تا مرد. سكينه از خيمه بيرون آمد، وقتي منظره ذوالجناح را ديد صداي گريه و ندبه اش بلند شد، صدا زد: «وا مُحَمّداهُ، وا غريباهُ، وا حُسَيْناه وا جَدّاهُ، وا فاطِمَتاه»

اي اسب پر ميمنت، پدرم را در ميان دشمنان و در ميان خاك و خون گذاشتي، و آنها پيكر پدرم را مجروح مي سازند، اي اسب برگرد و پدرم را بياور. [1] .


پاورقي

[1] تذکرة الشهداء: ص 353.