بازگشت

مرثيه حضرت ابوالفضل






ديده بگشا كه طبيبت سر بالين آمد

ديده بگشا كه حسين با دل خونين آمد



ديده بر هم منه اي سرو به خون غلطيده

تا نگويند كه حسين داغ برادر ديده



ديده بگشا كه طفلان همه غوغا دارند

جرعه آب روان از تو تمنا دارند



چرا اي غرقه خون از خاك صحرا برنمي خيزي

حسين آمد به بالينت تو از جا بر نمي خيزي



نماز ظهر را باهم ادا كرديم در مقتل

بود وقت نماز عصر تو از جا بر نمي خيزي



منم تنها و تن هاي عزيزانم بخون غلطان

چرا بر ياري فرزند زهرا برنمي خيزي