بازگشت

روز عاشورا


در كامل الزيارات آمده است، آنگاه كه صبح طلوع گرديد امام عليه السلام نماز صبح بجاي آورد، رو به سوي نمازگزاران نموده پس از حمد و سپاس خداوند چنين فرمود: إنَّ اللَّهَ تَعالي اَذِنَ في قَتْلِكُمْ وَ قَتْلي في هذاَ الْيَوْمِ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ وَ الْقِتالِ.

صَبراً يا بَنيِ الْكِرامِ فَمَا الْمَوْتُ اِلاَّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاِء اِلَي الْجِنانِ الْواسِعَةِ و النِّعَمِ الدَّائِمَةِ فَاَيُّكُمْ يَكْرَهُ اَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلي قَصْرٍ وَ ما هُوَ ِلأَعْدائِكُمْ اِلاَّ كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرِ اِلي سِجْنٍ وَ عَذابٍ اِنَّ اَبي حَدَّثَني عَنْ رَسُولِ اللَّهِ إنَّ الدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُالْكافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هؤُلاءِ اِلي جِنانِهِمْ وَ جِسْرُ هؤُلاءِ اِلي جَحيمِهِمْ ما كُذِبْتُ وَ لا كُذِبْتُ» [1] .

اي بزرگ زادگان! صبر و شكيبائي بخرج دهيد كه مرگ چيزي جز يك پل نيست كه شما را از سختي و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاي هميشگي آن مي رساند چه كسي است كه نخواهد از يك زندان به قصري انتقال يابد. همين مرگ براي دشمنان شما مانند آن است كه از كاخي به زندان منتقل گردند. پدرم از رسول خداصلي الله عليه وآله بر من نقل فرمود كه: دنيا براي مؤمن همانند زندان و براي كافر همانند بهشت است. مرگ پلي است كه اين گروه مؤمن را به بهشتشان مي رساند و آن گروه كافر را به جهنم مي برد. آري، نه دروغ شنيده ام و نه دروغ مي گويم.

آن حضرت پس از آن صفوف لشكر را منظم نمود، ميمنه سپاه را به زهيربن قين و ميسره را به حبيب بن مظاهر و پرچم را به برادرش حضرت ابوالفضل عليه السلام دادند، خود و افراد ديگر در قلب سپاه قرار گرفتند.

آنوقت امام عليه السلام دست به دعا برداشت، چنين استغاثه نمود: «اَلَّلهُمَّ اَنْتَ ثِقَتي في كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجائي في كُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ في كُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ هَمّ يَضْعُفُ فيهِ الْفُؤادُ وَتَقِلُّ فيهِ الْحيلَةُ وَ يَدْخُلُ فيهِ الصَّديقُ وَ يَشْمِتُ فيهِ الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ اِلَيْكَ رَغْبَةً مِنّي اِلَيْكَ عَمَّنْ سِواكَ فَكَشَفْتَهُ وَ فَرَّجْتَهُ فَأَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ مُنْتَهي كُلِّ رَغْبَةٍ» [2] .

«خدايا تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پيش آمد ناگوار مايه اميد من هستي و در هر حادثه اي سلاح و ملجأ من مي باشي. آنگاه كه غمهاي كمرشكن بر من فرا مي ريخته است كه دلها در برابر آن آب و راه هر چاره در مقابلش مسدود مي گردد، غمهاي جانكاهي كه با ديدن آنها دوستان دوري جسته و دشمنان زبان به شماتت مي گشودند، در چنين مواقع تنها به پيشگاه تو شكايت آورده و از ديگران قطع اميد نموده ام و تو بودي كه به داد من رسيده و اين كوههاي غم را برطرف كرده اي و از اين امواج اندوه نجاتم بخشيده اي، خدايا توئي صاحب هر نعمت و توئي آخرين مقصدم».

بنا به نقل مقتل خوارزمي امام عليه السلام فرمود: بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا در حذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يك فرد براي هميشه در آن بماند پيامبران براي بقاء سزاوارتر بودند، ولي هرگز! زيرا خداوند دنيا را براي فاني شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمتهايش زايل و شاديهايش به غم مبدل خواهد گرديد، محلي است موقت. پس براي آخرت خود توشه اي برگيريد و بهترين توشه آخرت تقوي و ترس از خداست. مردم خداوند دنيا را محل فنا و زوال قرار داد كه اهل خويش را تغيير داده و وضعشان را دگرگون مي سازد، فريب خورده كسي است كه گول دنيا را بخورد و بدبخت كسي است كه مفتون آن گردد.

مردم! دنيا شما را فريب ندهد كه هر كس بدو تكيه كند نااميدش سازد و هر كس بر وي طمع كند به نااميديش كشاند و شما اينك به امري هم پيمان شده ايد كه خشم خدا را برانگيخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرستاده است، چه نيكو است خداي ما و چه بد بندگاني هستيد كه به فرمان خدا گردن نهاده و به پيامبرش ايمان آورديد سپس براي كشتن اهل بيت و فرزندانش هجوم كرديد، شيطان بر شما مسلط گرديده و خداوند را از ياد شما برده است ننگ بر شما و ننگ بر ايده و هدف شما.

ما براي خدا خلق شده ايم و برگشتمان به سوي او است.

سپس فرمود: اين قوم ستمگر به كفر گرائيده اند از رحمت خدا دور باشند. چون گروهي از مردم تحت تأثير تبليغات مسموم بني اميه قرار گرفته بودند، لذا امام عليه السلام براي آنها چنين فرمود:

مردم! بگوئيد من چه كسي هستم سپس به خود آئيد و خويشتن را ملامت كنيد و ببينيد آيا قتل و در هم شكستن حريم من براي شما جايز است؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم؟ آيا من فرزند وصي و پسر عموي پيامبر شما نيستم؟ مگر من فرزند كسي نيستم كه پيش از همه مسلمانان به خدا ايمان آورد و پيش از همه رسالت پيامبر را تصديق نمود؟ آيا حمزه سيدالشهداء عموي پدر من نيست؟ آيا جعفر طيار عموي من نيست؟ آيا شما سخن پيامبر را در حق من و برادرم نشنيده ايد كه فرمود: اين دو، سروران جوانان بهشت هستند؟ اگر مرا در گفتارم تصديق بكنيد اينها حقايقي است كه كوچكترين خلافي در آن نيست، زيرا از روز اول دروغ نگفته ام و دريافته ام كه خداوند به اهل دروغ غضب كرده و ضرر دروغ را به گوينده آن برمي گرداند و اگر مرا تكذيب مي كنيد، اينك در ميان مسلمانان از صحابه پيامبر كساني هستند كه مي توانيد از آنها سئوال كنيد. از جابربن عبداللّه انصاري، زيدبن ارقم، انس بن مالك بپرسيد كه همه آنان گفتار پيامبر را درباره من و برادرم از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيده اند و همين يك جمله مي تواند مانع شما گردد و دست از ريختن خون من برداريد. [3] .

بنا به نقل خوارزمي وقتي امام عليه السلام از گفتارش نتيجه اي نگرفت و دشمن را آماده حمله و حركت ديد، رو به آسمان كرد و عرضه داشت: «خدايا! كساني را كه بر ما ظلم نمودند و حق ما را غصب كردند ذليل گردان كه تو بر دعاي بندگانت شنوا و به آنان نزديك هستي.

محمدبن اشعث كه در صف سپاهيان دشمن بود صدا بلند كرد: اي حسين ميان شما و محمدصلي الله عليه وآله چه قرابت و خويشي وجود دارد؟

امام عليه السلام وقتي چنين لجاجت از آنان ديد عرضه داشت: خدايا همين امروز ذلت زودرس او را بر من بنمايان. اين نفرين از قلب سوزناك آن امام برخاست، چند لحظه بعد مورد اجابت رسيد. محمدبن اشعث براي قضاي حاجت از صف لشكر چند قدم فاصله گرفت و در گوشه اي نشست، در اين هنگام عقربي او را نيش زد در حاليكه عورتش مكشوف بود هلاك گرديد. [4] .


پاورقي

[1] بلاغة الحسين‏عليه السلام: ص 190.

[2] ارشاد مفيد: ص 217.

[3] مقتل خوارزمي: 253/1.

[4] مقتل خوارزمي: 249/1.