بازگشت

ديدگاه نخست و نقد آن


برخي افراد اهل سنت معتقدند كه اقدام امام ، مخالف با موازين شرعي است ، مانندصاحب كتاب «العواصم من القواصم ». در نظر اين ديدگاه ، علل خلاف شرع بودن قيام امام عبارت اند از:

1. حسين بيعت اسلامي را شكسته است . ابوبكربن العربي در تشريع اين دليل مي نويسد: «شرعاً بيعت با يزيد منعقد شده بود؛ زيرا يك نفر با او بيعت كرده است ! گرچه حتي اين يك نفر پدرش معاويه باشد.»

از اين سخن به دست مي آيد كه اولاً جامعه با يزيد بيعت كرده بود و ثانياً بيعت به وسيله يك نفر هم قابل تحقق است وكسي حق ناديده گرفتن اين را ندارد.

جاي تعجب است انسان اين قدر از وادي مفاهيم اسلامي به دور باشد و در اوهام ذهني خود به سر ببرد و سخني گويد كه پشتوانه محكم علمي واسلامي نداشته باشد؛ زيرا معلوم است مسائل اجتماعي ، اهميتش فراتر از مسائل فردي است . احراز اتفاق واجماع پيرامون مسائل اجتماعي وتحقق بيعت ضروري است . معلوم است بيعتي كه فاقد عنصر فوق باشد، هيچ گونه مشروعيتي ندارد و حكومت يزيد نيز چنين موقعيتي داشت .

به قول علامه محمدجواد مغنيه : «من نمي دانم اين جناب ابن العربي و كساني كه مانند او فكر مي كنند، چگونه بين كشته شدن حسين با شمشير جدش كه بر امام خود يزيد خروج كرده وخروج غير عادلانه وغير منطقي عايشه و معاويه و طلحه و زبير عليه امام علي (ع) كه انصار و مهاجرين با او بيعت كردند، جمع كرده است ؟ چگونه توجيه مي كند؟! اين حضرات چرا در آنجا سكوت مي كنند؟!».

3. افزون بر اين ، طبق فرمايش پيامبر (ص)، آل ابوسفيان هيچ گونه حق شرعي نداشتند كه به مرتبه خلافت وزعامت برسند. حال كه بر خلاف سخن و سفارش پيامبر (ص) عمل كردند، چگونه ممكن است امام با پذيرش بيعت ، به مشروعيت آنان اقراربكند؟

محب الدين خطيب در اين باره مي نويسد: «يزيد اهل عدالت ، مراقبت و مواظبت بر نماز و دنبال كارهاي خير وپيوسته مجري وملازم سنت بود...».

چگونه يزيد مؤمن بود، حال آن كه طبق نقل مورخان : «يزيد هم بي رحم و قسي القلب وهم غدار وخيانتكار بود. در سرشت او، از رحم وانصاف اثري نبوده است .خوشي هاي او مانند رفقا و مصاحبينش كه تمام پست و رذل وفاسد بودند، حقارت آور بوده است . او رؤسا و پيشوايان مذهبي را اين طور تحقير و بي آبرو مي نمود كه به يك ميموني لباس عالم روحاني پوشانيده وبعد آن ميمون را بر پشت يكي از الاغ هاي داراي يراق وزين عالي و قشنگ نشانده ، هرجا كه مي رفت او را هم با خودش (براي نمايش ) مي برد.به شرب خمر معتاد، بود حتي وقتي كه در دربار بود مشروب استعمال كرده و عربده مي كشيد تا اين حد كه در كوچه وخيابان هاي شهر پايتخت از او تقليد مي نمودند.»

از سوي ديگر، تمام هم نشينان يزيد، فاسد بودند واخلاق ناپسند داشتند و همه پشت پا به ارزش هاي الهي زده بودند. به عنوان مثال ، هم نشينش «اخطل » چنين مي خواند: «همدمان برخيزيد وترانه ها را بشنويد. پياله اي از شراب بنوشيد و ياد قرآن را رها نماييد. صداي سازها مرا از بانگ اذان بازداشته است . حوريان بهشت را با خمره هاي شراب عوض كرده ام .»

سؤال اين است كه با اين اوضاع و احوال ، چگونه ممكن است يزيد را عادل بشماريم و ادعا بكنيم كه او مرد عدالت پرور بوده است .

ابوبكر بن العربي مي نويسد: «هيچ كس در جنگ با حسين وارد نشد و او را نكشت مگر به تأكيد اقوال واحاديث زيادي كه از جدش رسول خدا (ص) رسيده بود. مي گويند:رسول خدا (ص) فرمود:«... هر كس خواست بين امت متحد، تفرقه بياندازد، هر كس مي خواهد باشد، او را با شمشير بزنيد.»

بي شك هر اجتماعي ، به صرف اجتماع بودنش مورد رضايت شارع نيست . از نظرقرآن ، آن اتفاقي مشروع است كه پيرامون تبعيت از خدا صورت بگيرد و يا حول محور اعتصام به حبل الله محقق بشود. از اين رو، هر اجتماعي كه در محوريت قرآن و سنت نبي اكرم (ص) صورت بگيرد، مقبول شارع قرار مي گيرد؛ زيرا قرآن در يك جا مي فرمايد:(و اعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا)؛ همگي به ريسمان خدا (قرآن واسلام ) چنگ زنيد، وپراكنده نشويد.

در جاي ديگر نيز مي فرمايد: (و تعاونوا علي البرّ والتقوي ولا تعاونوا علي الاثم والعدوان ) [همواره ] در راه نيكي وپرهيزگاري با هم تعاون كنيد. و [هرگز] در راه گناه و تعدّي همكاري ننماييد.

بنابراين ، به لحاظ اين كه اجتماع يزيد وپيروان او در مخالفت با سنت رسول الله (ص) محقق گشته بود، نمي تواند مورد پذيرش خداوند قرار بگيرد.

بعضي از اهل سنت نيز بر اين باورند كه قيام امام ، ارتباطي به اسلام و قرآن نداشته است ؛ زيرا خروج وشهادت امام ، نتيجه عمل انجام شده در واقعه بدر و احد بوده است . در اين زمينه عبدالكريم خطيب ، نويسنده شهير مصري مي گويد: «پس از رحلت نبي اكرم (ص) قريش در مقابل بني هاشم جبهه گيري وصف بندي نمود وخلافت غصبي را مورد حمايت قرار داد. سپس شمشيرها را كشيده وعليه بني هاشم به كار گرفت و پير و جوان وكودك آنها را از دم تيغ گذراند و انديشمندان وبزرگان قوم وآزادمردان را آواره و تبعيد نمود. گويا مي خواست با اين اعمال ، انتقام خون هاي بدر واحد را بگيرد. كافي است كه تذكر دهيم شهادت حسين و خاندان او در كربلا وآن گاه كشته شدن گروهي ازوابستگان به اهل بيت در «واقعه طف » وپي آمدهاي آن وساير وقايع ، نتيجه همان انتقام خونين بوده است .»

ديدگاه فوق از چند جهت قابل نقد و ارزيابي است :

اين كه ادعا كنيم انگيزه اجتماع پيروان يزيد، تنها موضوع انتقام كشته شدگان قبلي خودشان بوده است واين علت اساسي در وقوع چنين حادثه عظيمي در آن زمان بوده است ، درست نمي باشد به اين جهت درست است كه انگيزه برخي از حاضران در آن قضيه ، مسئله انتقام بوده وخودشان نيز در موقع قتال ورو به روشدن با شخص امام حسين (ع) اظهار مي داشتند، اما اين موجب نمي شود كه اين را سرايت به همه بدهيم و مدعي شويم كه انگيزه آنها تنها اين مسئله بوده است .

تحليل قضيه به اين صورت ، نشان دهنده غفلت از تأمل عميق ، از اين مسئله عظيم است . ترديدي نيست در اين كه حضرت علت قيام خود را مورد اشاره قرار مي دهد و از اين راه ، مي خواهد بيان بفرمايد كه كسي خيال نكند اغراض شخصي باعث مورد هجمه قرار گرفتن خانواده اهل بيت گشته است ، بلكه هدف احياي سنت نبي و اصلاح امت پيامبر (ص) به لحاظ وخامت اوضاع وتحريف حقايق اسلامي است . بنابراين در يك صف ، گروه شاكرين ودر صف ديگر گروه طاغوت ها قرار دارد. حال در اين وضعيت پيش آمده ، چگونه مي توان به اين مساله رنگ غير اسلامي بخشيد وآن را خارج از اسلام و قرآن دانست .

اگر فرض كنيم كه قضيه فوق به لحاظ انتقام بوده است ، در آن صورت لازم است گروه عرب را گروهي وحشي وغير متمدن معرفي كنيم . حال آن كه اين مردم مدتها با پيامبر و اصحاب پيامبر بودند و وتحت تعليم وتربيت آنان بودند. چرا كه حتي اين گروه ظالم بر زنان و كودكان خردسال نيز رحم نكردند وبي شرمانه فجايع بزرگي را به نمايش گذاشتند. بنابراين نتيجه مي گيريم كه موضوع انتقام در ميان نبوده ويا اساسي نبود. بلكه مسئله ، نقطه مقابل هم قرار گرفتن اسلام ناب محمدي (ص) با اسلام منقلب و تحريف شده بود كه جهالت مردم وعوامل ديگر، باعث گرديد. چنين مسئله اي در تاريخ اسلام روي دهد. از اين رو، مي بينيم در صحنه عاشورا، تنها از جانب برخي انگيزه انتقام مطرح گشت و اما بقيه كه اكثريت را تشكيل مي دادند، انگيزه هاي ديگري مدنظر داشتند.

اقدام امام حسين در برابر يزيد را، اگر فرض كنيم در برابر ستم بود، اما مساوي با هلاكت وبرابر با فناي بي گناه بود، بايد بر خلاف آيات قرآني دانست ؛ زيرا قرآن مي فرمايد:(وانفقوا في سبيل الله ولا تلقوا بايديكم الي التهلكه )؛ در راه خدا انفاق كنيد، (و باترك انفاق ) خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد.

با اين حساب ، عمل امام چگونه مي تواند با موازين شرع منطبق باشد. افزون براين ، شبهه فوق نه تنها در رابطه با قيام امام حسين (ع) قابل طرح است ، بلكه درباره برخي حوادث اتفاق افتاده در تاريخ حيات ائمه (ع) نيز مي تواند مطرح بشود. از آن جمله ،راه افتادن وحركت امام علي (ع) سوي مسجدي كه مي دانست در آن محل ، سرش شكافته خواهد شد وبا اين كه مي دانست ابن ملجم او را زخمي مي كند، ولي او را براي اقامه نماز بيدار مي كند.