بازگشت

گذاردن حضرت رسول تربت امام حسين را در نزد ام سلمه


عن عمر بن ثابت ، عن الاعمش ، عن شقيق ، عن اُم ّ سلمه قالت : «كان الحسن و الحسين (ع) يلعبان بين يدي رسول الله (ص) في بيتي ؛ فنزل جبريل فقال : يا محمّد إن امتك تقتل ابنك هذا من بعدك ، وأومأ بيده الي الحسين (ع)، فبكي رسول الله (ص) و ضمّه الي صدره ثم قال رسول الله (ص): وضعت عندك هذه التربة فشمّها رسول الله (ص) قال :ريح كرب و بلاء، وقال : يا اُم ّ سلمة إذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمي أن ابني قد قتل .فجعلتها اُم سلمة في قارورة ثم جعلت تنظر اليها كل يوم و تقول : ان يوماً تحوّلين دماً ليوم عظيم .»

عمر فرزند ثابت از اعمش و او از شقيق روايت كرده كه ام سلمه گفت : «حسن و حسين در منزلم جلو پيامبر بازي مي كردند، جبرئيل نازل شد و براي پيامبر گفت : اي محمّد (ص) امّتت بعد از تو اين پسرت را به شهادت مي رساند، و با دستش به سوي حسين (ع) اشاره كرد، رسول الله (ص) گريه كرد و حسينش را در سينه اش گرفت ، سپس رسول خدا (ص) فرمود: اين تربت را در نزد تو مي گذارم ، رسول خدا (ص) آن تربت را بو كرد و فرمود: بوي كرب و بلاء است . و فرمود: اي ام سلمه ! وقتي اين تربت متحول به خون شد،بدان كه پسرم كشته شده است .

ام سلمه تربت را در شيشه اي گذاشت و هر روز به آن نگاه مي كرد، و ام سلمه مي گفت : روزي كه تربت متحوّل به خون شود آن روز، روز عظيم مصيبت بزرگي خواهدبود.»

اين حديث را ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب ذكر نموده است . و مضمون اين حديث را ابن حجر عسقلاني در مجمع الزوائد و طبراني در معجم كبير و نيز غير آنها ذكر كرده اند.