بازگشت

وقت آن آمد كه من عريان شوم


او در روز عاشورا مي گفت :

«امروز روزي است كه بايد تلاش كنيم براي سعادت خويش با هر چه در توان داريم زيرا بعد از امروز روز حساب است و عمل بكار نيايد؛

آن گاه نزد امام حسين (ع) آمد و گفت :

يا ابا عبدالله به خدا سوگند روي زمين چه در نزديك و يا دور كسي عزيزتر و محبوبتر از تو نزد من نيست ، اگر من چيزي عزيزتر از جانم و خونم داشتم كه فدايت كنم و كشته شدن را از تو دفع كنم ، هر آينه تقديم مي كردم ؛

سپس گفت :

السلام عليك يا ابا عبدالله أشهد اني علي هداك و هدي أبيك ؛ سلام بر تو اي ابا عبدالله گواهي مي دهم كه من در راه هدايت تو وپدرت مستدام هستم ».

او كسي است كه وقتي به ميدان آمد كسي جرئت مبارزه با او را نداشت ، در نهايت عمرسعد دستور داد او را سنگباران كردند، او وقتي وضعيت را چنين ديد، زره از تن به درآورد و كلاه خود را از سر برداشت و بر سپاه كوفه حمله كرد.



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آزمودم مرگ من در زندگي است

چون رهم زين زندگي پايندگي است



آنچه غير از شورش و ديوانگي است

اندرين ره روي در بيگانگي است