حسين تشنه است آب نمي نوشم
يكي ديگر از فرازهاي تاريخ كه بيانگر ارادت صميمانه و وفاي ابوالفضل (ع) نسبت به برادرش حسين (ع) است آن لحظه اي است كه عباس تنهائي برادرش را مشاهده كرد نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: آيا مرا رخصت مي دهي تا به ميدان بروم ؟
امام (ع) گريه شديدي كرد و فرمود: «اي برادر تو صاحب پرچم و علمدار من هستي ؛
عباس گفت : اي برادر! سينه ام تنگ و از زندگي خسته شده ام و مي خواهم از اين منافقان خونخواهي كنم ؛
امام (ع) فرمود: براي اين كودكانم كمي آب تهيه كن ».
عباس (ع) وقتي به شريعه فرات رسيد، ياد عطش حسين و اهل بيتش او را از نوشيدن آب بازداشت و ابياتي را سرود كه در آن ابيات زندگي بعد از امام حسين (ع) را خواري و ذلت مي داند و مي گويد:
يا نفس من بعد الحسين هوني
وبعده لا كنت أن تكوني
هذا الحسين شارب المنون
وتشربين بارد المعين