بازگشت

يحيي


يحيي عليه السلام با امام حسين عليه السلام از سه جهت داراي خصوصيت مشترك هستند:

اول: مخصوصا وارد شده است كه حسين عليه السلام با يحيي عليه السلام در اشياي زيادي به موازات هم هستند.

دوم: از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: در جهنم جايگاهي است كه احدي از مخلوقين مستحق آن جايگاه نيست، مگر قاتل يحيي فرزند زكريا و قاتل حسين.

سوم: امام حسين عليه السلام در طي سفر به كربلا، در هر منزلي كه فرود مي آمد و هر گاه از آنجا كوچ مي كرد، يحيي عليه السلام را متذكر مي شد.

اينك به توضيح هر يك از اين موارد مي پردازيم:

الف: در بيان موازات آن دو كه در روايات آمده؛ در تبيين قضيه بايد گفت:

قبل از تولد يحيي و حسين عليهماالسلام، درباره آنها بشارت داده شد.

يحيي بشارت مي دهيم، و بشارت دوم درباره حسين عليه السلام بود كه خطاب به حضرت رسول پيام آمد: اي محمد! خداوند تو را به مولودي از فاطمه بشارت مي دهد. اما بشارت تولد يحيي موجب شادي شد؛ در حالي كه بشارت تولد حسين موجب حزن و اندوه گرديد، چرا كه حملته امه كرها و وضعته كرها آن طور كه در حديث آمده، منظور حضرت زهراء عليهاالسلام است.

يحيي و حسين عليهماالسلام شش ماهه به دنيا آمدند.

يحيي و حسين عليهماالسلام را خداوند خودش نامگذاري كرد. خداوند تعالي درباره يحيي فرمود: ما تو را به فرزندي كه نامش يحيي است، بشارت مي دهيم و درباره حسين عليه السلام به زبان جبرئيل فرمود: من نام او را حسين گذاشتم.

يحيي و حسين عليهماالسلام غالبا از پستان شير ننوشيدند، يحيي از آسمان شير داده شد و حسين عليه السلام از عرش عظيم يعني زبان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شير نوشيد.

يحيي و حسين عليهماالسلام پيشاني شان مي درخشيد و نورافشاني مي كرد.

يحيي و حسين عليهماالسلام در طول عمرشان، خوشحال ديده نشدند و اگر اين امر براي آنها اتفاق مي افتاد، تبديل به حزن و اندوه مي شد.

يحيي و حسين عليهماالسلام را، ولد زنا به شهادت رساند.

بنا به فرموده پيامبر اسلام، در جهنم جايگاهي است كه فقط قاتل يحيي و قاتل حسين عليهماالسلام، استحقاق آن را دارند.

آسمان و زمين براي يحيي و حسين عليهماالسلام خون گريه كردند.

سر يحيي و سر حسين عليهماالسلام، بعد از شهادت سخن گفتند. يحيي خطاب به آن پادشاه گفت: از خدا بترس و سر حسين عليه السلام بارها قرآن تلاوت كرد و از او عبارت لا حول ولا قوة الا باالله.

قتل يحيي، قتل صبر بود، به همين خاطر امام سجاد عليه السلام فرمود: من فرزند آن كسي هستم كه قتلش، قتل صبر بود.

ب:حسين عليه السلام در هر منزلي، شهادت يحيي عليه السلام و بويژه موضوع اهداي سر او را متذكر مي شد، و اگر به ديده بصيرت بنگري، اين امر را سخت ترين مصيبت مي يابي، چرا كه شماتت دشمن بزرگترين مصيبت ها و مواجه شدن با دشمن در حال ضعف و گرفتاري بزرگتر است. حال تصور كن مصيبت قرار گرفتن سر بريده در مقابل دشمن و بازي با آن تا چه اندازه عظيم است. اين قضيه بخصوص براي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دشوار بود، به همين خاطر بر كساني كه به سر حسين عليه السلام نگاه كردند و راضي به آن كار بودند، نفرين نمود.

ج: بزرگترين فاجعه:

امام حسين عليه السلام در هر منزلي كه فرود مي آمد و از آن بار مي بست، هنگامي كه حضرت يحيي را متذكر مي شد، بر او سلام و درود مي فرستاد. امام براي ما اسوه حسنه است، پس ما نيز در اين منازل مطابقت (اين دو بزرگوار) بر او سلام و درود مي فرستيم و همان طور كه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است مي گوييم: السلام علي يحيي الذي ازلفه الله بشهادته سلام بر يحيي كه خداوند او را با شهادتش مقرب گردانيد؛ او را نگه داشتند و بعد سرش را از تن جدا نمودند و اگر خواستي، قصد يحيايي را بنما كه قتل او هم قتل صبر بود، يعني به خاطر وارد شدن زخم ها بر پيكر مطهرش و جاري شدن خون، هنگامي كه سر از بدنش جدا مي كردند، هيچ حركتي نداشت. و همچنين اگر خواستي يحيي را قصد كن كه سرش با دست به آرامي گرفته شد و (در جاي خصوصي) قرار داده شد و آنگاه قطع گرديد و اگر خواستي، يحيايي را قصد كن كه با فرو رفتن نيزه به پهلويش، از اسب بر زمين افتاد و آنگاه سرش از تن جدا شد.

اگر خواستي قصد يحيي را كن كه عداوت دشمنان، با ذبح او با يك كارد از اول تا آخر، فرو نشست و اگر خواستي يحيايي را قصد كن كه دشمنان او به اين اكتفا نكردند كه او را فقط مورد اصابت چهار هزار تير و صد و چند ضربه شمشير و به همين مقدار ضربه نيزه قرار دهند و سرش را قطع كنند و گلويش ‍ را پاره نمايند و جسدش را پس از شهادت مثله نمايند و پايمال سم اسبان كنند، بلكه دشمني خود را نسبت به سر آن حضرت نيز آشكار نمودند، به نحوي كه آن را بر بالاي نيزه كردند و در بلاد گرداندند و دندان ها و لبان آن حضرت را در مجالس مختلف مضروب نمودند.

و (چون گفتي السلام علي يحيي الذي ازلفه الله بشهادته) اگر خواستي يحيي را نيت كن كه تنها يك بار سرش از خانه اي به خانه ديگر اهداء شد و اگر خواستي يحيايي را قصد كن كه سرش در بلاد فراواني گردانده شد و چندين مرتبه اهداء گرديد.

(و چون آن عبارت را گفتي) اگر مايل بودي يحيي را نيت كن كه وقتي سرش از بدن جدا شد و ظالم آن امر را ديد حالتش دگرگون شد، و اگر خواستي يحياي مظلومي را نيت كن كن وقتي سر مباركش در مقابل آن ملعون گذاشته شد و شروع به تبسم كرد و اين تبسم او از همه زخم هاي وارده بر پيكر مطهرش، دردناك تر بود. كور باد آن چشمي كه از اين تبسم باخبر شود، اما گريه نكند.

(و به هنگام بيان آن عبارت) اگر خواستي مظلومي را به نام يحيي قصد كن كه وقتي خواستند او را به شهادت برسانند از مسجد خارج شد در حالي كه انساني پارسا و بدون علاقه بود و اطفال و عيالي نداشت، و اگر خواستي مظلومي را قصد كن كه از خيمه هايي خارج شد كه در آنها زنان حيران و تشنه در بيابان، تنها و غريب در ميان دشمنان قرار داشتند و هر كدام از آنها او را مخاطب قرار داده و مي گفتند ما را به چه كسي مي سپاري؛ سپس آنها را ساكت مي كند و از خيمه خارج مي شود، بعد، با دختر كوچكي مواجه مي گردد كه برپايش افتاده دستش را مي بوسد و از تنهايي فرياد مي زند و او را به كمك مي طلبد، آنگاه امام بر مي گردد و او را به دامنش مي نشاند و به او مي گويد: دخترم! تا جان در بدن دارم با اشك حسرت بارت، دلم را آتش ‍ نزن و آنگاه كه به شهادت رسيدم، تو براي گريه كردن براي من از هر كسي سزاوارتري؛ اي بهترين زنان!

و (چون آن عبارت را گفتي) اگر مايل بودي يحيايي را قصد كن كه كشته شد و در حالي كه قرباني شد، و اگر خواستي يحيايي را قصد كن كه لب تشنه به شهادت رسيد.

و به هنگام گفتن آن سلام، اگر خواستي يحيي را قصد كن كه در تشت سر از بدنش جدا شد و فقط يك قطره خونش بر زمين ريخت كه تا سال ها و تا زماني كه بني اسرائيل نابود شدند، همچنان مي جوشيد و آنگاه از جوشش ‍ باز ايستاد؛ و اگر خواستي يحيايي را قصد كن كه بر روي خاك سر از تنش ‍ جدا كردند و خونش با خاك آغشته شد و همه خونش بر روي زمين جاري شد، مگر چند قطره از آن، كه آن را با دست گرفت و بر چهره ماليد و سپس ‍ مقداري از آن را به سوي آسمان پاشيد و به زمين بازنگشت، و اگر (آن قطرات) بر زمين مي ريخت، با اهلش زير و رو مي شد!

(هر گاه آن سلام را گفتي)، اگر خواستي يحيي را قصد كن كه سرش از قفا بريده شد، و اگر خواستي يحيايي را نيت كن كه سرش را با دوازده ضربه شمشير از بدن جدا كردند.

(و چون آن عبارت را گفتي) اگر خواستي يحيي را قصد كن كه سر از بدنش جدا شد، اما پيكرش سالم ماند، و اگر خواستي يحيايي را قصد كن كه سرش از بدن جدا گرديد و بدنش زير سم اسبان لگدمال شد و از شدت ضربت هاي وارده، پيكر مطهرش سوراخ سوراخ شده بود.

پس از سلام بر آن يحيايي كه سرش بارها اهداء گرديد و با خيزران و چوب ني بارها مضروب شد؛ سلام بر آن يحيايي كه سرش بر بالاي نيزه ها قرار گرفت، سلام بر آن يحيايي كه سرش را بر دروازه ها آويخته شد و سلام بر آن يحيايي كه سرش را در مكان هاي متعددي قرار دادند و چه بسا در مكان هاي مختلفي دفن كردند، هر چند كه سرانجام سر در كنار بدن قرار گرفت.