بازگشت

رفتار مصعب با تسليم شدگان


چون كساني را كه در قصر متحصن بودند بر مصعب عرضه شدند عبدالرحمان پسر محمد اشعث و ديگران پيشنهاد كردند كه تمام آن ها را كه جمعيت زيادي بودند از دم شمشير بگذرانند، بجير بن عبدالله مسلمي كه از جمله مواليان بود مصعب را گفت: خدا ما را به


اسارت و ترا به عفو و گذشت امتحان مي كند كه در يكي خوشنودي و در ديگري خشم پروردگار است، هر كه عفو كند خدا نيز از او درگذرد، و هر كه عقوبت كند ايمن نيست كه از او قصاص كنند، سپس گفت: پسر زبير؛ ما اهل قبله شما و همكيش شمائيم ترك و ديلم نيستيم، مخالف ما با همشهريانمان خارج از يكي از دو صورت نيست يا ما اشتباه كرده ايم يا ايشان، و در هر حال وضع ما مانند مردم بصره است كه مدتي با هم جنگيدند و سپس متحد شدند شما هم كه اكنون پيروز شده ايد گذشت كنيد و جوانمردي نشان دهيد؟ بجير باندازه اي از اين سخنان گفت: كه مصعب و همراهانش نرم شدند و تصميم برگذشت گرفت.

ولي عبدالرحمان اشعث گفت: مصعب؛ اگر مي خواهي ايشان را آزاد كني پس از ما دست بكش و انتظار نداشته باش يا ما را بايد داشته باشي يا آنان را وگرنه ميان ما و آن ها آشتي پذير نيست. محمد بن عبدالرحمان بن سعيد همداني گفت: پدرم و پانصد نفر از قبيله همدان كشته شده اند كه همه آنها بزرگان شهر و قبيله بودند، آنها را آزاد مي كني و حال آن كه هنوز خون هاي ما در درون ما مي جوشد، يا ما يا آنها!

بلكه هر قبيله و خانداني كه در مبارزات با مختار كشته داده بودند سخناني از اين مقوله گفتند و تقاضاي كشتن آن ها را كردند، مصعب كه چنين ديد دستور كشتن آن ها را داد و گفت: تمام آن جمعيت را گردن بزنند.

ايشان دسته جمعي فرياد كشيدند كه پسر زبير ما را مكش كه به ما احتياج خواهي داشت فردا كه لشگر شام به جنگ شما آيند ما را پيشاپيش سپاه بفرست اگر كشته شويم مقصودت حاصل شده و علاوه كه ما كشته نشويم مگر آن كه جمعيت ايشان را در هم بشكنيم و اگر پيروز شويم باز هم به نفع تو و همراهان تو است.

ليكن مصعب به جهت رضايت و خوشنودي ديگران همه را از دم شمشير گذرانيد!

و چون خواستند بجير را بكشند گفت: پس اين خواهش مرا بپذيريد كه مرا در كنار اين افراد نكشيد زيرا به ايشان پيشنهاد كردم تسليم نشويد بلكه مردانه بجنگيد تا كشته شويد آن ها پيشنهاد مرا نپذيرفتند لذا نمي خواهم خون من داخل خون چنين افراد بي اراده اي گردد.


مسافر پسر سعيد بن نمران گفت: مصعب؛ جواب خدا را چه خواهي گفت هنگاميكه بر او وارد گردي كه يك جمعيت انبوهي كه اختيار خود را به دست تو سپردند كشتي با اينكه فرموده است جز در مقام انتقام و قصاص كسي را نكشيد، اگر يك عده از ما جنگيده و افرادي را كشته اند ليكن يك عده ديگري هستند كه در هيچ جنگي شركت نداشته اند بلكه در كوهپايه و دهات بوده اند كه مشغول جمع آوري ماليات بودند و راه ها را امن مي كردند، به سخنان مسافر هم گوش ندادند.

سپس گفت: خوار و زشت كند روي كساني را كه با ايشان گفتم: از يكي از كوچه ها حمله كنيم و جمعيت را متفرق ساخته و به قوم و قبيله خود ملحق گرديم حرف مرا نشيندند.