بازگشت

مختار وارد جنگ مي شود


مختار خبر شد كه مصعب و سپاهيانش از طريق شط بطرف كوفه مي آيند با جمعي رفت و آب شط را در نهرهاي فرعي انداخت تا آن كه آب شط قطع شد و كشتي هاي ايشان به گل نشست، ايشان از كشتي خارج شدند و بر اسب ها سوار و عازم كوفه گرديدند.

مختار كه ديد از اين نقشه هم نتيجه اي نگرفت در حروراء سر راه مصعب توقف كرد و آنجا را لشگرگاه قرار داد مصعب رسيد و در مقابل مختار صف آرائي نمود.

مختار در مقابل هر يك از قبائل پنجگانه بصره مردي از ياران خود را فرستاد، سعيد بن منقذ كه رئيس ميسره سپاه مختار بود در مقابل قبيله بكر بن وائل فرستاد كه رئيس ايشان مالك بن مسمع بكري بود.

عبدالرحمان بن شريح شبامي را كه رئيس بيت المال مختار بود به سوي مالك بن منذر رئيس قبيله عبدقيس گسيل داشت.

عبدالله بن جعده را براي قيس بن هيثم قبيله عاليه تعيين كرد.

مسافر بن سعيد بن نمران را به سوي زياد بن عمرو عتكي رئيس ازد روانه كرد سليم بن يزيد كندي كه فرمانده ميمنه سپاه بود با احنف بن قيس رئيس بني تميم رو به رو شد.

وسائب بن مالك اشعري را در مقابل محمد بن اشعث كه رئيس كوفيان بود كه به


مصعب پيوسته بودند، قرار داد و خود مختار در ميان بقيه اصحاب و سپاهيان كوفه قرار گرفت.

جنگ شروع شد و هر كس با رقيب و شخص مخالف و مقابل خود به جنگ پرداخت.

عبدالرحمان بن شريح و سعيد بن منقذ كه فرمانده ميسره مختار بودند با سپاهيان خود به دو قبيله عبدقيس و بكر بن وائل حمله كردند و جنگ سختي نمودند،. عبدالرحمان و سعيد دو فرمانده مختار گاهي با هم مي جنگيدند و گاهي يكي بجنگ مي پرداخت و ديگري استراحت مي كرد تا آن ها برمي گشتند دسته ديگر حمله مي كردند.

مصعب ديد كه قبيله هاي عبدقيس و بكر بن وائل سخت به زحمت افتاده اند.

مهلب را گفت: چه انتظار مي كشي مگر نمي بيني كه اين دو قبيله چه مي كشند؟

با ياران خود حمله كن، مهلب گفت: در انتظار فرصت هستم.

مختار عبدالله بن جعده را فرمان داد تا به جمعيتي كه رو به رويش قرار دارند حمله كند عبدالله حمله سختي نمود و لشگريان مصعب و قبيله عاليه را چنان مجبور به عقب نشيني كرد كه تا جايگاه مصعب تبديل به ميدان جنگ شد، مصعب كه مرد شجاعي بود و از فرار ننگ داشت زانو بر زمين نهاد و شروع به تيراندازي نمود و سپاهيان نيز همراه وي ساعتي جنگيدند تا آن كه عبدالله و سپاهيانش به جاي خود برگشتند.

اين وقت مصعب بسراغ مهلب كه رياست دو خمس از اخماس بصره را به عهده داشت كه پرجمعيت ترين و مجهزترين اخماس و قبايل بصره بودند فرستاد و گفت: بي پدر تا كي انتظار مي كشي؟

مهلب اندكي تأمل كرد و آنگاه به سپاهيان خود گفت: تمام سپاهيان امروز مي جنگيدند و شما استراحت كرديد وآن ها هم خوب به ميدان آمدند اكنون نوبت شما است حمله كنيد و صبر را پيشه نمائيد؟ حمله سختي بر سپاه مختار كردند و آنان را سخت در منگنه گذاشتند، اين وقت كساني كه واقعا بخونخواهي امام عليه السلام مي جنگيدند تحريك شدند!

عبدالله بن عمرو نهدي كه از ياران علي عليه السلام بود و در صفين در ركاب آن حضرت شركت داشت، سر به آسمان نمود و گفت: پروردگارا امروز بهمان نيت مي جنگم كه در ليله خميس در صفين جنگيدم، خدايا از كردار مردم بصره بيزارم، سپس حمله كرد و آن قدر


جنگيد تا كشته گرديد.

مالك بن عمرو كه فرمانده پيادگان بود مشغول جنگ شد اسبش را آوردند سوار شد و به جنگ پرداخت، تا آن كه سپاه مختار سخت از هم پاشيدند با خود گفت: سواري را مي خواهم چه كنم، به خدا قسم در اينجا كشته شوم بهتر از آن است كه در خانه ام كشته گردم فرياد كشيد: صاحبان بصيرت كجايند، آنانكه صبر و تحمل را پيشه نمودند كجايند؟ با اين اعلان در حدود پنجاه نفر گردش جمع شدند، نزديك غروب بود كه سپاه محمد اشعث حمله كردند، دو نيرو با تمام قوا مي كوشيدند تا آن كه شب فرارسيد و جنگ متاركه گرديد محمد اشعث و مالك را در يك جا كشته يافتند، سپس چهار نفر را احتمال دادند كه محمد اشعث را كشته باشد.

سعيد بن منقذ با جمعي از قبيله اش كه در حدود هفتاد نفر بودند شروع به جنگ نمودند تا همه كشته شدند.

سليم بن يزيد كندي با نود نفر از بستگانش به جنگ پرداختند و آن قدر جنگيدند تا سليم كشته شد و يارانش پراكنده شدند.

مختار خود در جلو كوچه شبث مشغول جنگ شد و تصميم گرفت از آن نقطه حركت نكند تا جنگ به نفع يك طرف پايان پذيرد تمام شب را تا صبح جنگيدند و افراد زيادي از يارانش كشته شدند مخصوصا افراد بسياري از حافظان و قاريان قرآن در آن شب كشته شدند و اكثر سپاهيانش از اطرافش پراكنده گرديدند، مخصوصا قبيله همدان سخت پافشاري كردند تا بالاخره ديدند كاري از پيش نمي برند به مختار پيشنهاد كردند كه جمعيت رفته اند چه خوب است شما هم به قصر پناه ببريد.

بناچار از جنگ دست كشيده و وارد قصر حكومتي شدند [1] .


پاورقي

[1] طبري 752:8 کامل 270:4.