بازگشت

مصعب و مختار


پس از آن كه اكثر بزرگان كوفه در بصره به مصعب برادر عبدالله زبير كه از طرف او استاندار بصره بود پيوستند و همه در آنجا گرد آمدند با شور و مشورت يكديگر بنا گذاشتند تا مصعب را عليه مختار تحريك كنند.

شبث بن ربعي سوار استري شد، دم قاطر را بريد و گوشش را چاك زد و صدا را به واغوثاه بلند كرد و جلو خانه مصعب آمد، دربان مصعب را گفت شخصي با چنين وضعي جلو در آمده و اجازه مي خواهد، مصعب گفت: اين عمل جز از شبث از كسي سر نمي زند، شبث وارد شد، پشت سرش رجال كوفه وارد شدند و او را تحريك مي كردند كه بر مختار حمله كند و كوفه را متصرف گردد. مصعب پاسخ نمي داد تا اينكه محمد بن اشعث بن قيس وارد شد، مصعب او را در كنار خود نشانيد و احترام شاياني نمود، او نيز تقاضاي كوفيان را درخواست كرد.

مصعب گفت: اگر مهلب بن ابي صفره ببصره بيايد و با ما موافقت كند من اقدام مي كنم، مهلب از طرف مصعب حاكم فارس بود نامه اي به او نوشت و او را طلبيد تا با مختار بجنگد، مهلب خوش نداشت كه با مختار جنگ كند لذا از رفتن به بصره عذر خواست.


مصعب ابن اشعث را گفت: بايد به فارس رفته و او را حركت دهد؟ محمد بن اشعث به فارس رفت و پيام مصعب را رسانيد و او را به قيام دعوت و تحريك كرد.

مهلب گفت: مگر قاصدي كوچكتر از تو نداشت كه ترا فرستاده است؟

- من قاصد كسي نيستم جز اينكه بردگان ما بر ما چيره شده اند و بر زن و فرزند و حرم ما مسلط گرديده اند از اين رو مجبوريم براي پيشرفت كار خودمان فعاليت كنيم.

مهلب با جمعيت انبوه و اموال بسياري حركت كرد و وارد بصره شد. پس از ورود مهلب مصعب جسر بزرگ را لشگرگاه قرار داد و دستور داد سپاهيان در آنجا اجتماع كنند و ضمنا عبدالرحمان بن مخنف را به كوفه فرستاد و گفت: هر چه مي تواني از مردم كوفه را وادار كن تا به سپاه ما ملحق گردند، و از اطراف مختار بپاشند، عبدالرحمان به كوفه رفت و در پنهان كار خود را انجام مي داد.

مختار از شورش و قيام مصعب آگاه شد در مسجد به سخنراني پرداخت و گفت: اي اهل كوفه كه شما پشتيبان دين و ياران حق و كك كار ستمديدگانيد شمائيد شيعيان خاندان پيامبر، بدانيد آنانكه بر شما ستم كردند و فرار نمودند، نزد همنوعان خود اجتماع كرده و افراد فاسقي نظير خودشان را تحريك كردند تا حق را بكوبند و باطل را رواج دهند.

اگر كشته شويد در روي زمين كسي خدا را نمي پرستد مگر به دروغ و آن وقت است كه اهل بيت پيغمبر را لعن مي كنند، پس براي خدا قيام كنيد و زير پرچم احمر بن شميط بجنگيد و بدانيد كه چون با ايشان رو به رو شويد آنها را مانند جمعيت عاد و ثمود خواهيد كشت [1] .


پاورقي

[1] طبري 718:8 و کامل 267:4.