بازگشت

ابراهيم در برابر ابن زياد


براي اينكه قبل از وارد شدن ابن زياد بخاك عراق ابراهيم او را درك كند با شتاب و عجله تمام براه خود ادامه مي داد.

تا آنكه در سرزمين موصل در كنار نهر خازر جنب قريه بارشيا در فاصله پنج فرسخي موصل فرود آمدند ابراهيم در تمام مسير خود لشكر را منظم و در صف سير ميداد و طفيل بن لقيط نخعي را كه از شجاعان بنام بود پيشاپيش سپاه مي فرستاد تا هر گاه دشمن نزديك شود فرمانده سپاه را باخبر سازد، و چون به سپاه ابن زياد نزديك شد حميد بن حريث را نيز همراه او فرستاد، ابن زياد نيز با سپاه خود در نزديكي ايشان كنار نهر فرود آمد.

عمير بن حباب سلمي كه يكي از فرماندهان سپاه ابن زياد و رئيس ميسره سپاه شام بود پيامي به ابراهيم فرستاد كه امشب مي خواهم با تو ملاقات كنم، نيمه هاي شب با ابراهيم ملاقات كرد و با او بيعت نمود و وعده داد كه چپ لشكر ابن زياد را فراري مي سازم.

ابراهيم خواست او را بيازمايد كه در وعده هايش راست مي گويد با حيله اي در كار


است، او را گفت: صلاح مي داني كه دو سه روزي تأمل كرده دست به جنگ نزنم؟ عمير گفت: اين منتهي آرزوي ايشان است زيرا جمعيت آن ها چند برابر شما است و هر چه جنگ به تأخير بيافتد به نفع آن ها است زيرا الان ترس و رعب شما دلهاي آنان را پر كرده است و هر چه تأخير افتد آنها با شما انس مي گيرند و هيبت شما از ديدگان آنان خارج مي گردد بلكه فردا صبح جنگ را شروع كن و لحظه اي تأخير نينداز.

ابراهيم گفت: اكنون فهميدم كه تو خيرخواه مائي زيرا امير من نيز مرا به همين فرمان داده است.

عمير: - فرمان او را اطاعت كن و دستورش را به كار ببند كه او در ميدان جنگ پير شده و هيچكس باندازه او تجربه نياموخته است.

ابراهيم اشتر تا صبح نخوابيد و در ميان سپاهيان قدم مي زد و آن ها را منظم مي ساخت اول فجر در تاريكي نماز صبح را به جا آورد و صفوف را منظم نمود و دستور حركت داد، سپاه آرام آرام پيش رفت تا به تل بزرگي رسيدند و از آنجا مشاهده كرد كه هنوز يك نفر از سپاهيان شام برنخواسته اند، سپس عبدالله بن زبير سلولي را فرستاد تا از جمعيت دشمن خبر آورد.

عبدالله برگشت و گفت: جمعيت در يك اضطراب و وحشت عجيبي بسر مي برند يك نفر از آنان مرا ديد و گفت: اي پيروان ابوتراب شما بدون امام و پيشوا مي جنگيد ما را بسوي كه دعوت مي كنيد؟ گفتم: فعلا ما با دشمنان و قاتلان فرزندان پيامبر مي جنگيم ابن زياد را به ما بسپاريد تا از او انتقام گرفته سپس شما را به كتاب خدا مي سپاريم.

ابراهيم سوار اسب خود گرديد و در مقابل هر يك از پرچم هاي سپاه كه مي رسيد توقف مي كرد و آنان را تشويق و تحريص مي نمود و چنين مي گفت:

اي ياران دين و شيعيان و پيروان حق و حقيقت؛ اين عبيدالله بن زياد است كه قاتل حسين بن علي فرزند فاطمه دختر رسول خدا است كه ميان او و اهلبيتش و ميان آب فرات مانع شد، و نگذاشت كه به وطن خود برگردد، و زمين را بر او تنگ گرفت تا اينكه او را شهيد كرد، از راست به چپ و از چپ به راست مي رفت و سپاهيان را تحريص مي كرد [1] .



پاورقي

[1] طبري 707:8 و کامل 262:4.