بازگشت

ابن مطيع مردم كوفه را توبيخ مي كند


عبدالله بن مطيع كه به دست و پا افتاده بود و نمي دانست چه كند در فكر عميقي فرورفت، عمرو بن حجاج زبيدي گفت: امير چرا سستي مي كني و شوخي گرفته اي اين جمعيت نيرومند شده اند، رؤساء قبائل، جمعيت خود را بخوانند و شما هم مردم را تحريك كنيد هر يك از رؤساء مي توانند جمعيتي با خود بياورند تا با اينها بجنگيم؟

ابن مطيع در ميان جمعيت بسخنراني پرداخت و گفت: مردم از تمام شگفتي ها شگفت تر اينكه شما از جمعيت قليلي از خودتان عاجز بشويد، در حالي كه دينشان ديني گمراه كننده است!! و افرادشان پستند زيرا شنيده ام پانصد نفر از غلامان و آزادشدگان شمايند كه حتي امير و فرمانده اين جمعيت نيز غلام آزاد شده ايست، حريم خود را از آنها نگهداريد و در راه حفظ شهرتان بكوشيد و دست بيگانگان را از شهر كوتاه كنيد كه فردا اينهائيكه هيچ سهمي ندارند در غنائم و بهره هاي شهر شما شركت خواهند كرد بلكه دست شما را از آن كوتاه مي كنند، و اگر آنها نيرو بگيرند عزت و آبرو و شرف و حيثيت شما بر باد رفته است [1] .


پاورقي

[1] طبري 627:8 کامل 489:3.