بازگشت

توطئه زندان مختار


پيش از آنكه عبدالله بن مطيع سر كار آمد بعضي از اطرافيان او را گفتند: مختار مريدان و سربازان زمختي دارد مي ترسيم آنكه خروج كند و بر تو بشورد صلاح آن است كه او را بخواهي وقتيكه آمد او را بزندان بيفكن پسر مطيع دو نفر را يكي بنام زائده و ديگري بنام حسين بن عبدالله بسراغش فرستاد و او را احضار كرد، هنگاميكه بر مختار وارد شدند و اظهار داشتند كه امير او را طلبيده است مختار عازم شد كه نزد امير برود لباس در بر كرد و دستور داد مركبش را آماده كنند ولي زائده كه از حقيقت امر آگاه بود خواست مقصود حاكم را به مختار بفهماند اين آيه را خواند: و اذ يمكربك الذين كفروا لبثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله والله خير الماكرين. يعني هنگاميكه كفار درباره ات مكر مي كنند تا ترا زندان كنند و يا بكشند و يا تبعيد نمايند. اينان مكر مي كنند و خدا مكر مي كند و او بهترين مكر كنندگان است [1] .

مختار از آن چه زير پرده داشتند آگاه شد خود را مريض نشان داد و رختخواب طلبيد و گفت مرا لرز گرفته است حال مرا به امير بگوئيد و عذر مرا بخواهيد؟

در راه حسين برفيقش گفت كه مقصود ترا از خواندن آيه فهميدم، زائده اصرار داشت كه مقصودي نداشتم، حسين گفت اصرار نكن و مطمئن باش كه آنچه گذشته به امير نخواهم گفت، و در حقيقت از آن مي ترسيد كه فردا مختار ظهور كند و در اثر اين سعايت او را هلاك و نابود سازد، فرستادگان حال مختار را گزارش كردند و حاكم هم باور كرد و خواستن و احضار دوباره منصرف گرديد [2] .


پاورقي

[1] انفال 30 آيه 8.

[2] طبري 604:8 و کامل 482:3.