بازگشت

مختار آزاد مي شود


چون نامه عبدالله عمر به اين دو نفر رسيد از مختار كفيل خواستند تا او را آزاد كنند، جمعيت بيشماري از شيعيان كوفه آمدند تا كفيل مختار گردند، ابراهيم رئيس دارائي به عبدالله حاكم كوفه گفت: كفالت يك جعيت بي شمار بي فائده است ده نفر از سران كوفه را به كفالت بپذيرد و او را آزاد كن؟ عبدالله هم نظر ابراهيم را پسنديد و همين كار را كرد.

ولي ايشان تنها بگرفتن كفيل و ضامن اكتفا نكردند بلكه مختار را سوگند دادند تا وقتيكه اين دو نفر سر كار هستند مختار شورشي بپا نكند و بر ايشان خروج ننمايد و اگر خلاف كند هزار شتر در مني قرباني كند و تمام بردگانش آزاد باشند، مختار هم قسم خورد و از زندان خارج شد.

مختار با ايشان اين پيمان را بست و قسم خورد و ليكن مي گفت: خدا ايشان را بكشد كه چقدر نادان و احمقند زيرا هدفي كه در نظر دارم هدف مقدسي است و قسم مانع آن نمي شود زيرا خدا فرموده است سوگند به خدا را مانع كارهاي خير مشماريد [1] و باضافه كفاره قسم مي دهم و قرباني كردن هزار شتر از آب دهن انداختن برايم آسانتر است و راضي هستم به هدفم برسم و تا آخر عمر غلام و كنيز خريده اي نداشته باشم! [2] .


پاورقي

[1] بقره 224.

[2] طبري 600:8 کامل 481:3.