بازگشت

مختار به زندان مي رود


ابن زياد مختار را پيش خواند و او را گفت: تو با جمعيت آمده بودي تا پسر عقيل را ياري كني؟ مختار گفت: خير؛ چنين نيست بلكه من خارج كوفه بودم و شب وارد شدم و شب را زير پرچم عمرو بن حريث بودم و اكنون هم نزد شما آمده ام.عمرو بن حريث نيز گفته مختار را تأييد و تصيق كرد و بر صحت گفتارش گواهي داد. با همه اين ها ابن زياد با قضيبي كه در دست داشت بر سر و روي مختار نواخت آن قدر زد كه صورتش مجروح و چشمش آسيب ديد و گفت: اگر شهادت عمرو نبود ترا گردن مي زدم، سپس حكم زنداني او را صادر كرد، و مختار را بزندان بردند. [1] .



پاورقي

[1] طبري 521:7.