بازگشت

مختار انگيزه قيام را از كجا الهام گرفت


گاهي اوقات براي افراد بيدار و روشن از شنيدن يك جمله كوتاه و يا ديدن يك منظره اي كه به چشم مي بينند انگيزه كارهاي شگفت و بزرگي پيدا مي شود كه همين منظره و يا اين سخن را ديگران مي بينند و مي شنوند ولي در روح آنان كوچكترين اثري نمي گذارد.

عموي مختار از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام حاكم مدائن شد، مختار همراه عموي خود بمدائن رفت، تا اينكه مغيرة بن شعبه از طرف معاويه استاندار كوفه شد، مختار به مدينه كوچ كرد و با محمد بن حنفيه مي نشست و كسب علم و حديث مي نمود.

سپس مختار شهر كوفه را براي زندگي خود انتخاب كرد، در يكي از روزها كه باتفاق


مغيرة استاندار كوفه از بازار كوفه عبور كردند، مغيره نظري ببازار انداخت و گفت عجب جمعيت و اتحادي است! من يك نكته اي مي دانم كه اگر كسي به آن سخن تكلم كند و مردم را به آن بخواند تمام اين جمعيت بالاتفاق از او پيروي مي كنند خصوصا مردمان عجم كه هر چه بايشان القاء شود مي پذيرند.

مختار گفت: آن نكته چيست؟

مغيرة گفت: آن كه مردم را به سوي خاندان پيغمبر بخوانند، ولي كسي نيست كه به آن معتقد باشد.

مختار كلام مغيره را در ضمير خود ثبت كرد و در انتظار فرصت بود تا زمينه اي برايش پيش آيد و عقيده اش را عملي كند، و از آن پس همواره فضائل خاندان پيغمبر را بر زبان مي راند و از آن تبليغ مي نمود، و مناقب و افتخارات امام علي و حسن و حسين (ع) را انتشار مي داد و مي گفت: ايشان بحكومت و خلافت از همه سزاوارترند بلكه حق ثابت ايشان مي باشد و از مصائبي كه بر ايشان رسيده تأسف مي خورد [1] .


پاورقي

[1] بحار 352:45.