بازگشت

يزيد و سر ابي عبدالله


روزي كه سرهاي شهدا را بر يزيد وارد كردند از كثرت ازدحام حدود ظهر سرها وارد مجلس يزيد شد.

كاخ يزيد در آن روز به انواع زينت آراسته بود، براي يزيد تخت مرصعي نهاده و اطراف آن را صندلي هاي طلا و نقره چيده و شخصيتهاي داخلي و خارجي هر يك در جاي خود قرار گرفته بودند، مأمورين ابن زياد وارد شدند و فرياد كشيدند: به عزت امير سوگند كه خاندان ابوتراب را كشتيم و آن ها را ريشه كن نموديم، شرح واقعه را بيان كردند و سرها را نزد يزيد گذاشتند.

سر حسين در طشت طلا قرار داشت، سكينه و فاطمه دختران ابي عبدالله عليه السلام قد مي كشيدند تا سر را در داخل طشت ببينند، همين كه چشمشان به سر پدر افتاد صداي شيونشان بلند شد.

يزيد با چوب دستي بر لبهاي حسين مي زد و مي گفت: يوم بيوم بدر امروز از جنگ بدر انتقام گرفتيم و اين اشعار را مي خواند:



1- ليست اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



2- فاهلو و استهلوا فرحا

ثم قالوا يا يزيد لا تشل



3- قد قتلنا القوم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فاعتدل



4- لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل






5- لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل [1] .

شاعر پارسي زبان ترجمه اين اشعار را به فارسي به شعر آورده:



1- پدرانم كه به بدر از خزرج

ناله ها از دم شمشير شنيد



2- كاش بودند و بگفتندي شاد

دست تو درد مبيناد يزيد



3- آنقدر سرور از آنان كشتيم

تا كه با بدر برابر گرديد



4- بازي هاشم و ملك است و جز اين

خبري نامد و وحيي نرسيد



5- نيم از خندف اگر نستانم

كينه ام ز آل نبي بي ترديد



ابوبرزه اسلمي كه در ملجس حضور داشت و رسول خدا (ص) را درك كرده بود صدا زد:يزيد! لبهاي حسين را چوب مي زني؟ رسول خدا (ص) را ديدم كه اين لب ها و لبهاي برادرش حسن را مي بوسيد و مي مكيد و مي فرمود: انتما سيدا شباب اهل الجنة قتل الله قاتلكما و لعنه و اعد له جهنم و سائت مصيرا.

«شما دو نفر آقاي جوانان بهشتيد خدا بكشد قاتل شما را و او را لعنت كند و جهنم را برايش آماده سازد كه بد جايگاهي است [2]


پاورقي

[1] مرحوم سيد در لهوف اشعاري را که يزيد خوانده است به عبدالله بن الزبعري نسبت داده که در جنگ احد سروده است و ديگران هم از او تبعيت نموده و نسبت به ابن‏زبعري داده‏اند ليکن آنچه مسلم است تمام اشعار نمي‏تواند از اين شاعر باشد مانند بيت دوم و پنجم بلکه اشعار اين شاعر 16 بيت در تواريخ از جمله سيره ابن‏هشام جلد سوم صفحه 143 آمده که فقط بيت اول در اشعار ابن‏زبعري ديده مي‏شود (لهوف ص 180).

[2] بحار ج 45 ص 132 - حياة الحسين ج 3 - ص 377 - سيره ابن‏هشام ج 3 ص 143 - طبري ج 7 ص 383 لهوف ص 180.