بازگشت

انتقال سرهاي شهدا به شام


در اخبار آمده كه ابن زياد بعد از آن كه يك روز سرها را در كوچه ها و محلات كوفه گردانيد فرداي آن روز سر حسين و بقيه سرها را به وسيله زحر بن قيس به شام فرستاد، هنگامي كه زحر وارد شد، يزيد پرسيد: چه خبر؟

زحر: بشارت به فتح و پيروزي خدا، كه حسين با هجده نفر از بستگان و شصت نفر از شيعيانش بر ما وارد شدند، از آنها خواستيم كه تسليم شوند و به حكم امير عبيدالله زياد تن دهند يا بجنگند، آنها جنگ را اختيار كردند، با طلوع آفتاب بر آن ها تاختيم و از هر سو آنان را محاصره كرديم تا وقتي كه جنگ شدت گرفت آنها به بيشه ها و گودال ها فرار مي كردند چنان كه كبوتر از باز فرار مي كند بخدا سوگند يا اميرالمؤمنين به اندازه كشتن و پوست كردن شتري بيش نگذشت كه همه را كشتيم و اكنون بدن ها روي زمين افتاده و جامه هاشان خون آلود و صورتها خاك آلود و آفتاب بر آن ها مي تابد و باد بر آنها مي وزد.

يزيد مدتي سر به زير افكند و آنگاه سر برداشت و گفت: من از شما خشنود مي شدم به كمتر از كشتن حسين، اگر من خود با او طرف مي شدم از او مي گذشتم، خدا حسين را رحمت كند، سپس او را بيرون كرد و جايزه اي به او نداد [1] .



پاورقي

[1] کامل ج 3 ص 401 طبري ج 7 ص 374 نفس المهموم 419 - ارشاد ص 245.