بازگشت

آنجا كه مجرمين پشيمان مي شوند


پس از آنكه اسراي كربلا وارد كوفه شدند از سوي مردم كوفه كه مدت پنج سال علي بن ابي طالب با آن عدالت بي نظير در اين شهر بر آن ها حكومت كرده و فضائل اهل بيت پيغمبر را زياد شنيده بودند از هر طرف صداي طعن و لعن بر كشندگان فرزند پيغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان مي رسيد، دشمنان ابي عبدالله بدتر از سگان پشيمان شدند چنانكه عمرسعد پس از مراجعت از كربلا آنچنان پشيمان بود كه يكي از بستگانش از او احوالپرسي كرد پاسخ داد: هيچ كس نزد خانواده اش برنگشته كه بدتر باشد از وضعي كه من برگشته ام، از مرد فاسق و فاجري چون ابن زياد اطاعت كردم و خداي حكيم را معصيت و مرتكب امر بزرگي شدم و رحم و خويشاوندي شريفي را قطع كردم.

اينجا است كه هر يك از مجرمين مي خواهد جرم قتل حسين را به گردن ديگري بيندازد ابن زياد انديشيد كه نامه اي را كه به وسيله شمر به عمرسعد نوشته است (در صفحات پيشين گذشت) مدركي خواهد بود كه تمام جرائم را به گردن او مي افكند لذا عمرسعد را خواست و اظهار داشت: آن نامه را به من برگردان.

عمرسعد: از پي اطاعت دستور تو بودم نامه را گم كردم!

ابن زياد: باور نمي كنم بايد نامه را بياوري.

عمرسعد كه اصرار ابن زياد را مشاهده كرد خواست به او بفهماند كه نقشه او را خوانده است.

گفت: آن را فرستادم تا براي پيرزنهاي قريش بخوانند تا مرا در قتل حسين معذور بدارند، من در زمينه كشتن حسين ترا چنان اطاعتي كردم كه اگر از پدرم سعد بن ابي وقاص اين چنين اطاعت مي كردم حق او را ادا كرده بودم. [1] .



پاورقي

[1] حياة الحسين ج 3/ ص 356 بحار ج 45 / ص 118. طبري ج 7/ - ص 385 - حجة السعادة في حجة الشهادة ص 65.