بازگشت

ابن زياد و سر ابي عبدالله


چون اسراء و سرهاي شهدا را وارد كوفه كردند ابن زياد بار عام داد مردم در قصر اجتماع كردند، سر حسين بن علي عليهماالسلام در داخل سپر كنار ابن زياد قرار داشت، با چوب بر لبان و دندان ثناياي ابي عبدالله مي زد و مي خنديد زيد بن ارقم كه از صحابه رسول خدا (ص) بود در جلسه حضور داشت وقتي كه مشاهده كرد ابن زياد مرتب و به شدت مانند باران ضربات خود را بر لب و دندان ابي عبدالله عليه السلام وارد مي كند، صدا زد ابن زياد! چوب را از لبان حسين بردار كه به خدا قسم مكرر در مكرر رسول خدا را ديدم اين لب ها را مي بوسيد و مي مكيد، و شروع كرد به گريستن، ابن زياد گفت: خدا همواره چشمانت را گريان بدارد كه براي پيروزي خدا گريه مي كني اگر نبود كه پير و خرف شده و عقلت را از دست داده اي گردنت را مي زدم، زيد گفت: پسر زياد! حديثي برايت بگويم تا بيشتر به زشتي اعمالت پي ببري! رسول خدا (ص) را ديدم كه حسن و حسين را روي زانوهاي خود نشانيده و دست ها را روي سر آنان گذاشت و فرمود: اللهم اني استودعك اياهما و صالح المؤمنين. «خدايا اين دو را نزد تو و مؤمنان صالح به امانت مي سپارم»، پسر زياد با وديعه و امانت رسول خدا چه كردي؟! زيد بن ارقم از مجلس خارج شد و مي گفت: شما مردم عرب از امروز همگي برده خواهيد بود كه پسر پيغمبر را كشتيد و پسر مرجانه را بر خود امير گردانيديد تا نيكان شما را بكشد و اشرار را برده قرار دهد، مرگ بر كساني كه به ذلت راضي مي شوند و در تذكره سبط ابن الجوزي نقل شده: هنگامي كه سر حسين در طشتي جلو ابن زياد قرار داشت و با چوب به لب و دندان حضرت مي زد و مي گفت: چه زيبا است دهن ابي عبدالله، انس بن مالك كه يكي از صحابه رسول خدا است گريست و گفت: آري حسين شبيه رسول خدا است و رسول خدا (ص) را ديدم كه دهان حسين را مي بوسيد [1] .


پاورقي

[1] ارشاد ص 228 طبري 371:7 - نفس المهموم ص 404 کامل 81:4 - ينابيع الموده ص 324.