بازگشت

سخنراني فاطمه دختر ابي عبدالله


جناب فاطمه [1] دختر ابي عبدالله (ع) نيز پس از عمه اش زينب كبري (س) سخنراني فرمود و خطبه اش را چنين شروع كرد:

الحمد لله عدد الرمل و الحصي، و زنة العرش الي الثري احمده و او من به و اتوكل عليه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله و ان اولاده ذبحوا بشط الفرات من غير ذحل و لا تراث...

«خدا را به عدد سنگريزه ها و شماره ماسه ها حمد مي گويم، و به وزن عرش تا زمين سپاس مي گويم، و به او ايمان دارم و بر او توكل مي كنم، و گواهي مي دهم خدائي جز الله وجود ندارد كه يكتا و بي همتا است. و شريك ندارد، و شهادت مي دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده او است، و گواهي مي دهم كه فرزندانش را در كنار فرات تشنه سر بريدند بدون اين كه خوني ريخته يا كينه سابق داشته باشند.

خدايا به تو پناه مي برم از اين كه دروغي به تو نسبت دهم و يا خلاف آن چه


فرستاده اي بگويم...

اما بعد اي اهل كوفه، اي اهل حيله و مكر، خدا ما اهل بيت را به وسيله شما و شما را به وسيله ما آزموده و گرفتاري ما را سبب اجر براي ما قرار داد، و علم خود را به ما سپرد و ما خزينه علم و حكمت خدائيم، و حجت خدا در روي زمين خدا ما را به كرامت خود گرامي داشت و ما را به وسيله پيامبرش بر بسياري از خلق خدا برتري داد.

ليكن شما ما را تكذيب كرديد و كافر شمرديد، كشتن ما را حلال دانستيد و اموال ما را غارت كرديد كه گويا اولاد ترك يا كابل بوده ايم چنانكه ديروز جدمان اميرمؤمنان را كشتيد و خون ما از شمشير شما مي چكد، و با اين كار چشمتان روشن و دلتان خنك شد و اينها جز مكر و افتراء بر خدا نيست ولي خدا بهترين مكركنندگان است...

واي بر شما آيا مي دانيد چه دستي شما را عليه ما شورانيد، و چه كسي شما را به جنگ با ما خوانده است و با چه پائي به سوي ما آمديد؟ دلهاي شما به قساوت گرائيده، خدا بر دلهاي شما مهر زده و بر گوش ها و ديدگان شما پرده كشيده است و هرگز هدايت نمي شويد.

مرگ بر شما اي اهل كوفه، چه خوني از رسول خدا طلب داريد، و با چه بهانه اي با برادرش علي بن ابي طالب دشمني مي كنيد و فرزندانش را مي كشيد آنگاه بر كشتن آن ها افتخار مي كنيد و مي گوئيد ما علي و فرزندانش را با شمشيرهاي هندي و نيزه كشتيم و زنانشان را همانند ترك اسير كرديم!!

اي خاك بر دهنت گوينده سخن كه با كشتن كساني كه خداوند آنان را پاك و منزه ساخته و رجس و پليدي را از آن ها دور ساخته افتخار مي كني، آيا حسد مي ورزيد بر چيزي كه خدا ما را به آن فضيلت داده است» [2] .

در نتيجه سخنراني فاطمه بنت الحسين صداي مردم به گريه و ناله بلند شد مي گفتند: بس است اي دختر پاكان كه دل ما را آتش زدي و در درون ما آتش افكندي.



پاورقي

[1] فاطمه دختر ابي‏عبدالله داراي مقام و منزلتي رفيع بود، هنگامي که حسن مثني برادرزاده امام حسين به خواستگاري نزد امام آمد تا يکي از دخترانش را به او تزويج نمايد امام حسين عليه‏السلام فرمود: من فاطمه را براي تو انتخاب مي‏کنم که بيش از هر کس به مادرم زهرا (س) شباهت دارد، و در دين هم استوار است، شب‏ها را به تمامه به عبادت مي‏پردازد و روزها را روزه مي‏گيرد، در زيبائي هم مانند حورالعين است. فاطمه يکي از روات احاديث است که محدثين عامه و خاصه از او روايت نقل مي‏کنند مورخين از فاطمه کراماتي نقل کرده‏اند: از جمله وليد بن عبدالملک تصميم گرفت مسجد مدينه را توسعه دهد، خانه‏هاي اطراف مسجد را خريد و ضميمه مسجد پيغمبر نمود، از جمله خانه فاطمه تخريب شد، جناب فاطمه در حره خانه‏اي بنا کرد، موقعي که چاه آب حفر مي‏کردند به سنگ بزرگي برخوردند که از شکستن آن عاجز شدند، فاطمه وضو ساخت و از آب وضو بر سنگ ريخت خيلي آسان سنگ را شکستند و آبي گوارا به دست آمد، مردم آب اين چاه را به عنوان تبرک مي‏گرفتند و آن را زمزم مي‏ناميدند.

فاطمه از حضرت سکينه بزرگتر بود و در سال 110، هفت سال قبل از حضرت سکينه وفات يافت. مقتل مقرم ص 389).

[2] مقتل مقرم ص 389 - بحار 110:45 - حياة الحسين 337:3 - لهوف ص 149.