بازگشت

اهل بيت جلو دروازه كوفه (و مسلم جصاص)


ابن زياد كشتن پسر پيغمبر را پيروزي بزرگ براي يزيد و پيروانش بحساب مي آورد و لذا در كوفه زياد تبليغ كردند كه مردم براي تماشاي اسراء و سرهاي شهدا بيرون دروازه اجتماع كنند، منتهي در اعلاناتشان حسين را با نام معرفي نمي كردند كه اگر چنين مي كردند اكثر مردم قاتلين او را مورد لعن و شتم قرار مي دادند و چون در آن زمان گروهي به نام خوارج وجود داشت كه از زمان خلافت علي عليه السلام تشكيل شده بود و اميرمؤمنان با آنها جنگيد و جمعيت بسياري از آن ها را كشت و انحراف و فسق اين گروه مورد قبول همگان بود، لذا حسين پسر دختر رسول خدا را به اين گروه منتسب كردند و در تبليغاتشان مي گفتند يك نفر خارجي يعني از خوارج بر حكومت يزيد خروج كرده است ورود اهل بيت پيغمبر


به كوفه همراه با ذلت و خواري و انواع مصيبت و اندوه بود چنانكه داستان مسلم جصاص (گچ كار) اين حقيقت را به خوبي بيان مي كند مسلم جصاص مي گويد: عبيدالله زياد مرا خواست تا اطاقهاي دارالحكومه را تعمير نمايم، در حال گچ كاري بودم كه سر و صداي عجيبي شنيدم كه گويا كوفه يك پارچه تبديل به هلهله و شادي شده است! يكي از خدام ابن زياد بر من عبور كرد پرسيدم: اين سر و صدا چيست؟ گفت: الان سر يك نفر خارجي را كه بر يزيد خروج كرده مي آورند.

خارجي كيست؟ - حسين بن علي!

چون خادم از من گذشت آنچنان لطمه به صورتم زدم كه ترس آن بود چشمهايم كور شده باشد، سپس دستم را شستم و به طرف دروازه كوفه رفتم مردم منتظر آمدن اسرا بودند، طولي نكشيد كه چهل شتر كه زنان و اطفال را حمل مي كرد با سرهاي شهدا در بالاي نيزه ها در كنار اسرا وارد شدند در اين ميان چشمم به علي بن الحسين افتاد كه روي شتري بدون پوشش سوار است و غل جامعه دست و گردن امام را به هم بسته و از رگهاي گردن امام خون جاري است. امام زين العابدين با چشمي گريان خطاب به مردم كوفه مي فرمود:



1- يا امة السوء لا سقيا لربعكم

يا امة لم تراع جدنا فينا



2- لو اننا و رسول الله يجمعنا

يوم القيامة ما كنتم تقولونا



تسيرونا علي الأقتاب عارية

كاننا لم نشيد فيكم دينا



1- «اي امت بدسيرت خدا بهار شما را سيراب نگرداند، اي امتي كه در مورد ما جدمان را رعايت نكرديد».

2- «اگر روز قيامت ميان ما و رسول خدا را جمع كند شما چه خواب خواهيد داد».

3- «ما را بر چوبهاي بدون پوشش جهاز شتر حمل مي كنيد مثل اينكه براي شما ديني نياورده ايم» [1] .



پاورقي

[1] بحار 114:45 - حياة الحسين 333:3 - نفس المهموم ص 399.