بازگشت

خولي و سر ابي عبدالله


عمرسعد براي اينكه هر چه زودتر سر ابي عبدالله به ابن زياد برسد و از پيروزي ظاهري كفر بر ايمان آگاهي يابد عصر عاشورا خولي بن يزيد اصبحي را مامور كرد تا به اتفاق حميد بن مسلم سر حسين را به ابن زياد برسانند، خولي با عجله و شتاب خود را به كوفه رسانيد و جلو دارالاماره آمد مشاهده كرد كه در قصر بسته است مأيوسانه به خانه اش برگشت و سر حسين را زير طشتي قرار داد و به نزد همسرش نوار حضرميه كه نوبت او بود رفت.

از نوار دختر مالك بن عقرب حضرمي روايت شده كه چون خولي در بستر قرار گرفت پرسيدم: چه خبر؟ گفت: جئتك بغني الدهر. «ثروت دنيا را برايت آوردم.» سر حسين در خانه است!


عجبا مردم با طلا و نقره برمي گردند و تو سر پسر دختر رسول خدا را آورده اي.

لا و الله لا يجمع رأسي و رأسك بيت ابدا.

«نه به خدا قسم هرگز سر من و تو در يك خانه جمع نخواهد شد».

از اطاق بيرون آمدم ديدم نور از زير طشت به طرف آسمان مانند ستون متصل است و مرغان سفيدي اطراف طشت و در مسير نور در پروازند.

فرداي آن روز خولي سر امام عليه السلام را به دارالاماره نزد عبيدالله برد.

الا لعنة الله علي القوم الظالمين. [1] .


پاورقي

[1] طبري 369:7 - نفس المهموم ص 382 - کامل 80:4 - ارشاد ص 243.