بازگشت

مصيبت عظمي شهادت ابي عبدالله


در آخرين دقايق زندگي ابي عبدالله ارازل و اوباش كوفه كه مرد ميدان ابي عبدالله نبودند در حالت ضعف حسين از هر طرف ضربات مهلك بر پيكر آن حضرت وارد مي ساختند، هر كس با هر وسيله اي كه در اختيار داشت به حسين (ع) حمله مي كرد، عده اي با شمشير و عده اي با نيزه. زرعة بن شريك تميمي ضربه بر دست چپ حضرت وارد ساخت، نانجيب ديگري ضربه اي به شانه حسين، سنان بن انس پليد با دو سلاح: نيزه و شمشير گاهي با نيزه و بار ديگر با شمشير ضرباتي بر حضرتش وارد ساخت و به چنين حركت شرم آوري افتخار مي كرد.


حسين مدتي روي زمين افتاده بود مع ذلك كسي جرئت نمي كرد حضرت را شهيد كند حميد بن مسلم گويد: خرجت زينب بنت علي و هي تقول وا اخاه وا سيداه ليت السماء انطبقتت علي الارض، فقال يا عمر بن سعد أيقتل ابوعبدالله و انت تنظر اليه. «زينب دختر اميرالمؤمنين از خيمه خارج شد و فرياد مي كشيد: آه برادرم! آه سيد و سرورم! اي كاش آسمان بر زمين فرود مي آمد، آنگاه به عمرسعد خطاب كرد و فرمود: عمرسعد، حسين را مي كشند و تو تماشا مي كني؟!» اشك هاي عمرسعد از مظلوميت زينب جاري شد و صورت را از او برگردانيد.

نكته: راستي زينب دختر امير عرب چقدر تنها و بي كس شده كه به دشمن متوسل مي گردد شمر ملعون به لشكر خطاب كرد و گفت: واي بر شما چه انتظار مي كشيد مادر به عزايتان بنشيند حسين را بكشيد.

عمرسعد به مردي كه در كنارش بود دستور داد فرود آي و حسين را خلاص كن خولي بن يزيد اصبحي پيش رفت تا سر از بدن حسين جدا سازد لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.

سنان بن انس نزديك شد و شمشيري حواله گلوي ابي عبدالله كرد و گفت: ترا مي كشم و سر از بدنت جدا مي كنم در حالي كه مي دانم تو پسر رسول خدائي و پدر و مادرت بهترين خلق خدايند!! سپس سر حسين را از بدن جدا كرد.

نكته: راستي علاقه به دنيا و رياست انسان را به كجا مي برد با اين كه معترف است كه فرزند پيغمبر است و پدر و مادرش در چنين رتبه و مقامي هستند مع ذلك به خاطر تقرب به حاكم كوفه بزرگترين جنايت تاريخ را مرتكب مي شود.

در روايت ديگر شمر بن ذي الجوشن حضرت را شهيد كرد و چون مبتلا به برص و پيسي بود حسين (ع) با ديدن او تكبير گفت و سپس فرمود:

صدق الله و رسوله قال رسول الله كاني انظر الي كلب ابقع يلغ في دم اهل بيتي.

«رسول خدا (ص) فرمود: گويا مي بينم كه سگي پيس در خون اهل بيتم مي غلطد [1] ».



پاورقي

[1] بحار 55:45 - طبري 365:7 - ينابيع الموده ص 348.