بازگشت

شهادت علي اصغر


السلام علي عبدالله الحسين الطفل الرضيع، المرمي الصريع المتشحط دما المصعد دمه في السماء المذبوح بالسهم في حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدي و ذويه.

«سلام بر عبدالله فرزند حسين، طفل شيرخوار كه با پيكان تير دشمن از پاي درآمد و به خونش آغشته شد همان كه خونش بطرف آسمان بالا رفت و در دامن پدر با تير دشمن ذبح گرديد خدا تيرانداز او حرملة بن كاهل اسدي و همدستانش را لعنت كند».

عبدالله رضيع كه به علي اصغر مشهور گشته مادرش رباب دختر امرءالقيس بن عدي است كه امام حسين عليه السلام نسبت به او علاقه وافري داشت و رباب هم شيفته امام بود.

آه، چه مصيبت بزرگ و جانگدازي است شهادت علي اصغر، مخصوصا بر حسين چه قدر دشوار بود و چگونه چنين مصيبت دردناكي را تحمل كرد كه نه با شمشير در برابر دشمن ايستاده و نه با زبان با دشمن به گفتگو پرداخته آخر جرم علي اصغر شيرخوار چه بود كه بايد همانند مردان جنگجو به شهادت برسد.

هنگامي كه كه حسين استغاثه مي نمود اهل حرم صداي حسين را شنيدند همگي صدا را به گريه و زاري بلند كردند حسين براي آرام كردن زنان به حرم آمد و زينب فرمود: ناوليني طفلي الصغير حتي اودعه. «فرزند صغيرم را بياور تا او را ببينم و با او وداع كنم» زينب


عبدالله را از مادرش رباب گرفت و بخدمت حسين آورد، حسين فرزندش را در آغوش گرفت و غرقه بوسه نمود كه در همين حال تيري از جانب دشمن آمد و گلوي علي را شكافت حسين طفل را به خواهرش داد و دست ها را زير گلوي علي گرفت و چون از خون پر شد به طرف آسمان پاشيد چنانكه شاعر مي گويد:



و منعطف اهوي لتقبيل طفله

فقبل منه قبله السهم منحرا



«يعني چون خم شد تا كودكش را ببوسد كه تيري آمد و قبل از حسين گلوي علي را بوسه زد».

و نقل شده كه چون حسين مشاهده كرد چشم هاي علي به گودي فرورفته و لبها خشك شده و از شدت تشنگي به حالت اغماء درآمده او را به طرف دشمن آورد تا شايد بتواند عواطف آنان را نسبت به طفل شيرخوار برانگيزد و او را سيراب كنند.

حسين كه طفل شيرخوارش را به جهت گرماي آفتاب در زير عبا گرفته بود در مقابل دشمن سر دست بلند كرد تا همه دشمن ببينند، آنگاه فرمود: يا قوم ان لم ترحموني فارحموا هذا الطفل اما ترونه كيف يتلظي عطشا. «مردم اگر به من رحم نمي كنيد به اين طفل رحم كنيد مگر نمي بينيد از تشنگي آرام ندارد و مي سوزد؟»

ليكن در دلهاي سخت تر از سنگ مردم كوفه نه تنها اثري نداشت بلكه حرمله ملعون تيري به چله كمان نهاد و علي اصغر را هدف قرار داد. فذبحه من الاذن الي الاذن. گلوي علي را گوش تا گوش بريد، علي كه سوزش تير را احساس كرد مانند مرغ سر بريده روي دست پدر پر و بال مي زد، حسين دو دست زير گلوي علي گرفت و مشت ها لبريز از خون بطرف آسمان پاشيد، امام باقر (ع) فرمود: يك قطره از آن به زمين برنگشت.

آنگاه امام فرمود: اللهم احكم بيننا و بين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا. «خدايا تو خود بين ما و مردمي كه ما را دعوت كردند تا ياري كنند و ما را كشتند قضاوت فرما» از طرف آسمان ندائي شنيد: دعه يا حسين فان له مرضعا في الجنة. «حسين علي را واگذار كه در بهشت او را شيردهنده اي است».

سپس فرمود: هون ما نزل بي انه بعين الله تعالي اللهم لا يكون اهون عليك من فصيل اللهم ان كنت حبست عنا النصرفا فاجعله لما خير منه و انتقم لنا من الظالمين و اجعل ما حل لنا في


العاجل ذخيرة في الآجل.

«يعني آن چه بر ما وارد مي شود بر من گوارا است كه در حضور خدا و براي خدا است، بار خدايا شيرخوار من در پيشگاه تو كمتر از ناقه صالح نيست (كه به علت كشتن آن بر قوم صالح غضب فرمودي).

حسين عليه السلام با نوك غلاف شمشير قبري كند و عبدالله را با بدن و قنداقه آغشته بخون دفن كرد: لا حول و لا قوة الا بالله [1] .


پاورقي

[1] نفس المهموم ص 349 -حياة الحسين 275:3 - اعيان الشيعه 609:1 - بحار49:45 - ابصار العين ص 24.