بازگشت

ام البنين در سوك فرزندان


ام البنين مادر حضرت ابي الفضل بعد از واقعه عاشورا هر روز دست عبيداله فرزند قمر بني هاشم را مي گرفت و به بقيع مي رفت و آنچنان گريه مي كرد كه در و ديوار را به گريه مي آورد حتي مروان حكم با آن شقاوت و عداوتي كه با خاندان پيامبر داشت بر او مي گذشت در اثر مرثيه مادر ابي الفضل مي ايستاد گريه مي كرد از جمله اشعاري كه به ام البنين نسبت مي دهند اشعار ذيل است:



1- يا من راي العباس كر علي جماهير النقد

و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذي لبد



2- انبئت ان ابني اصيب براسه مقطوع يد

ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمد



3- لو كان سيفك في يديك لما دني منه احد

1- «اي كساني كه ديده ايد عباس را كه بر گله گوسفندان حمله مي كرد و پشت سرش فرزندان حيدر كرار كه هر يك شيري شجاع اند».



2- «به من خبر دادند كه عمود آهنين بر سر فرزندم زده اند دلها براي شيربچه ام


بسوزد كه عمود را وقتي بر سرش زدند كه دستهايش قطع شده بود».

3- «كه اگر شمشير در دستت بود هيچ كس جرئت نزديك شدن به تو را نداشت».

و اين اشعار نيز از اوست:



1- لا تدعوني ويك ام البنين

تذكريني بليوث العرين



2- كانت بنون لي ادعي بهم

اليوم اصبحت و لا من بنين



3- اربعة مثل نور الربي

قد واصلوا الموت بقطع الوتين



4- يا ليث شعري أكما اخبروا

بان عباسا قطيع اليمين



1- «ديگر مرا ام البنين مخوانيد كه مرا به ياد شيربچه هايم مي افكنيد».

2- «تا وقتي كه چهار پسر داشتم ام البنين بودم ولي امروز ديگر پسراني ندارم كه كنيه ام البنين بر من استوار باشد».

3- «چهار پسر داشتم كه مانند ستارگان مي درخشيدند و همه با قطع رگهاي گردنشان به مرگ پيوستند».

4- «اي كاش مي فهميدم همانطور خبر دادند آيا دست راست عباس قطع شده است [1] ؟»

(موضوع امان نامه اي كه براي حضرت ابي الفضل و برادرانش آوردند همچنين داستان وساطت ابي الفضل در گرفتن مهلت براي شب عاشورا و پاسخ حضرت ابي الفضل هنگامي كه پيشنهاد رفع بيعت از امام حسين شد در صفحات قبل آورده شد).


پاورقي

[1] ابصار العين ص 31.