بازگشت

شهادت قاسم


قاسم وقتي قدم به ميدان كارزار نهاد اين رجز مي خواند:



ان تنكروني فانابن الحسن

سبط النبي المصطفي المؤتمن



هذا حسين كالأسير المرتهن

بين اناس لا سقوا صوب المزن



«اگر مرا نمي شناسيد من فرزند حسن سبط پيامبر برگزيده و امينم در حمايت از حسين مي جنگم كه مانند اسير در ميان مردمي است كه خدا آن ها را از باران رحمتش سيراب نگرداند».

حميد بن مسلم گويد: نوجواني بسوي لشكر آمد كه چهره اش مانند ماه مي درخشيد و پيراهن و شلوار پوشيده بود با شمشير به دشمن حمله كرد، گردن مي زد و سرها را درو مي كرد گويا مرگ در اختيار او است جان هر كه را بخواهد مي گيرد، در اين ميان بند كفش قاسم بريد كه فراموش نمي كنم پاي چپش بود، ايستاد بند كفش را محكم كند تا دشمن نگويد: كه قاسم پا برهنه بود، عمرو بن سعد بن نفيل ازدي فرصت يافت و بر او حمله كرد و شمشيري بر فرق مباركش زد قاسم به زمين افتاد و صدا زد: يا عماه.

حسين (ع) با عجله خود را به ميدان رسانيد و چون شير خشمناك بر عمرو بن سعد حمله كرد، نانجيب دست خود را جلو آورد تا شمشير را دفع كند دستش از مرفق قطع شد و لشكر عمرسعد او را نجات دادند.

وقتي گرد و غبار ميدان فرونشست ديدند حسين در كنار قاسم نشسته و قاسم در حال جان دادن پاها را بزمين مي سايد.


حسين فرمود: بعدا لقوم قتلوك. «مرگ بر آن مردمي كه ترا كشتند». رسول خدا در قيامت دشمنشان باد. عز علي عمك ان تدعوه فلا يحيبك او يجيبك فلا تنفعك اجابته.

«سخت است بر عمويت كه او را بخواني و نتواند ترا اجابت نمايد يا اجابت كند اما به تو نفعي نرساند».

حسين نعش قاسم را در بغل گرفت تا او را به خيمه گاه برساند اما پاهاي قاسم بر زمين مي كشيد تا او را در خيمه شهدا كنار نعش علي اكبر قرار داد.



1- اتراه حين اقام يصلح نعله

بين العدي كيلا پروه بمحتفي



2- غلبت عليه شامة حسنية

ام كان بالاعداء ليس بمجتفي



1- «آيا فكر مي كني كه قاسم در ميان دشمن مي ايستد بند كفش را ببندد تا دشمن نگويد: قاسم بن الحسن پا برهنه بود؟»

2- «يا آنكه روحيه پدرش امام حسن در او آشكار شد كه به دشمن اهميت نمي دهد؟»

اينجا بود كه حسين بستگانش را امر به صبر و بردباري فرمود:

صبرا يا بني عمومتي صبرا يا اهل بيتي لا رايتم هو انا بعد هذا اليوم ابدا.

«عموزادگانم كمي تحمل و بردباري، اي خاندان من اندكي بردباري كنيد كه بعد از اين روز هرگز خواري و ناراحتي نخواهيد ديد» [1] .


پاورقي

[1] ابصار العين ص 36 - حياة الحسين 254:3 - بحار 34:45 - مقاتل ص 88 - کامل 75:4 - نفس المهموم ص 322.