بازگشت

شهادت عابس


عابس نزد امام آمد و عرض كرد: يا اباعبدالله در روي زمين از دور و نزديك كسي محبوب تر از شما نزد من نيست، اگر مي توانستم قتل و ظلم را از شما به چيزي كه از خون و جانم عزيزتر باشد دور سازم هر آينه انجام مي دادم، السلام عليك يا اباعبدالله. گواه باش كه من بر طريقه شما و پدر شمايم، پس از سلام و وداع با شمشير كشيده به سوي ميدان حركت كرد در حالي كه ضربتي بر پيشاني داشت بميدان آمد و مبارز طلبيد.

ربيع بن تميم مي گويد: همين كه ديدم عابس بطرف ميدان مي آيد چون قبلا در جنگها او را ديده بودم كه شجاع بي مثل و نظير است، فريادكشيدم: مردم! اين شير شيران است اين پسر ابي شبيب شاكري است، هيچ كس تنها به ميدان نرود كه جان سالم درنمي برد.

عابس صدا مي زد: الا رجل، الا رجل، ولي هيچ كس به مصاف او نرفت عمرسعد كه چنين ديد صدا زد ويلكم ارضخوه بالحجارة «واي بر شما او را سنگ باران كنيد.» سپاهيان كوفه هم از هر سو او را سنگ باران كردند.

عابس كه ديد، هيچ كس به ميدان او نمي آيد كلاه خود و زره را از سر و تن برگرفت و به پشت سر پرتاب نمود، و با بدن بدون سلاح به دشمن حمله كرد ربيع بن تميم مي گويد: بخدا قسم ديدم كه به هر سو حمله مي كند بيش از دويست نفر فرار مي كنند و به روي يكديگر مي ريزند، تا آن كه لشكر از چهار طرف او را محاصره كردند و از بسياري جراحات سنگ و زخم نيزه و شمشير سرانجام از پاي درآمد و به شهادت رسيد و سر او را بريدند، جماعتي


اطراف سر را گرفته و به نزاع پرداختند و هر يك مي گفت: كه من او را كشته ام اختلاف را پيش عمرسعد بردند، ابن سعد گفت: عابس را يك نفر نكشته است بلكه همه شما دسته جمعي او را كشتيد [1] .



جوشن ز بر فكند كه ما هم نه ماهيم

مغفر ز سر فكند كه بازم نيم خروس



بي خود و بي زره بدر آمد كه مرگ را

در بر برهنه مي كشم اينك چه نوعروس



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آنچه غير از شورش و ديوانگي است

اندر اين ره روي بر بيگانگي است



آزمودم مرگ من در زندگيست

چون رهم زين زندگي پايندگي است




پاورقي

[1] ابصار العين في انصار الحسين ص 76 - الحسين في طريقه ص 10 - نفس المهموم ص 282.