بازگشت

شهادت نافع بن هلال


هنگامي كه عمرو بن قرظة انصاري به شهادت رسيد برادرش علي در برابر حسين قرار گرفت و سخنان توهين آميز بر زبان راند، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، جمعيت علي بن قرظه را از چنگ نافع رهانيدند نافع بر سپاه كفر حمله كرد و اين رجز مي خواند:



ان تنكروني فانابن الجملي

ديني علي دين حسين بن علي



ان اقتل اليوم فهذا املي

فذاك رأيي و الآقي عملي



«اگر مرا نمي شناسيد من فرزند جملي هستم دين من دين علي و حسين است».

«اگر امروز كشته شوم همين آرزوي من است و عقيده ام بر آن است كه نتيجه اعمالم


را خواهم ديد».

مزاحم بن حريث گفت: من بر دين فلانم، نافع گفت تو بر دين شيطاني و بر مزاحم حمله كرد و او خواست فرار كند كه شمشير نافع او را فراگرفت و به جهنم واصل شد عمرو بن حجاج به نيروهايش فرياد زد: مگر نمي دانيد با چه كساني مي جنگيد هيچ يك از شما تنها با ياران حسين مواجه نشود، نافع چون ديد كه سپاه عمرسعد نزديكش نمي آيند و او تيرانداز ماهري بود و نام خود را بر پيكان تيرهايش ثبت كرده بود، شروع كرد به تيراندازي بطرف دشمن و دوازده نفر را كشت سواي كساني كه مجروح شدند تا تيرهايش تمام شد آنگاه شمشير كشيد و حمله كرد، گروه انبوهي به او حمله ور شده و با تير و سنگ او را هدف قرار دادند و آن قدر تير و سنگ بطرفش پرتاب كردند تا بازوانش را شكستند سپس او را دستگير و نزد ابن سعد بردند.

ابن سعد: نافع واي بر تو چه چيز موجب شد كه خود را به اين روز انداختي؟

نافع: خدايم مي داند كه چه قصدي دارم. يكي از سپاهيان عمرسعد كه ديد خون از سر و دست هاي نافع جاري شده و تمام بدنش را رنگين كرده است گفت: نمي بيني چه بر سرت آمده؟

نافع گفت: خود را ملامت نمي كنم كه دوازده نفر از شما را كشتم به جز كساني را كه مجروح ساختم، اگر دست داشتم نمي توانستيد مرا اسير كنيد.

شمر به عمرسعد گفت: اصلحك الله اقتله. «او را بكش.»

عمرسعد گفت: تو او را آورده اي اگر مي خواهي او را بكش.

شمر شمشير كشيد تا او را بكشد، نافع گفت: بخدا قسم اگر مسلمان بودي دست به خون ما آغشته نمي كردي، خدا را سپاس مي گوئيم كه مرگ ما را به دست اشرار خلق قرار داده است، سپس شمر او را به قتل رسانيد رضوان الله تعالي عليه [1] .


پاورقي

[1] ابصار العين ص 88 - حياة الحسين 226:3 - قاموس الرجال 185:9 - طبري 350:7 - نفس المهموم ص 277.