بازگشت

شهادت حبيب


پس از اين كه ابوثمامه صائدي نماز را يادآوري نمود و به دستور امام از سپاه عمرسعد مهلت خواستند، حصين بن تميم صدا زد نماز شما قبول نيست! حبيب به او فرمود: گمان مي كني نماز پسر پيغمبر قبول نيست و نماز تو غدار خمار قبول است، حصين به حبيب حمله كرد و حبيب هم بر او حمله نمود و شمشيري بر صورت اسب حصين زد كه اسب سقوط كرد و حصين بر زمين افتاد، يارانش او را نجات دادند و حبيب براي اين كه او را بدست آورد حمله كرد و جنگ شروع شد.

حبيب حمله مي كرد و اين رجز مي خواند:



1- انا حبيب و أبي مظهر

فارس هيجا و حرب تسعر



2- انتم اعد عدة و اكثر

و نحن اوفي منكم و اصبر



3- و نحن اعلي حجة و اظهر

حقا و اتقي منكم و اعذر



1- «من حبيبم و پدرم مظهر است كه سوار ميدان و جنگي افروخته است».

2- «جمعيت شما زيادتر است ليكن ما نسبت به انجام وظيفه استواتر و تحملمان بيشتر است».

3- «دليل و حجت برحق بودنمان روشن و تقواي ما بيشتر و عذرمان در پيشگاه خدا پذيرفته است».


حبيب حمله مي كرد و از كشته پشته مي ساخت، بديل بن حريم از قبيله بني تميم بر او حمله كرد و ضربتي بر او وارد ساخت و فرد ديگري از همان قبيله نيزه اي بر او زد كه به زمين افتاد، خواست برخيزد كه حصين بن تميم شمشيري بر فرقش زد كه جان به جان آفرين تسليم كرد.

مرد تميمي سر حبيب را جدا كرد، حصين بن تميم گفت: من هم در كشتن او شريكم، تميمي گفت: من قاتل حبيبم، حصين گفت: در جايزه سر حبيب طمعي ندارم ليكن چند لحظه سر را به من بده تا به گردن اسبم بياويزم و جولان دهم تا مردم بدانند كه من شريك تو هستم، اما تميمي نمي پذيرفت تا آنكه بستگانشان ميان آن ها بهمين شكل اصلاح كردند [1] .


پاورقي

[1] ابصار العين ص 59 - طبري 348:7 - کامل 70:4 - اعيان الشيعه 555:4.