بازگشت

حر در ميدان نبرد


پس از آن كه قتال شروع شد و نوبت جنگ تن به تن به حر بن يزيد رياحي يربوعي رسيد در جلو سپاه ابي عبدالله مي جنگيد و اين رجز را مي خواند:



1- اني انا الحر و مأوي الضيف

اضرب في اعراضكم بالسيف



2- عن خير من حل بلاد الخيف

أضربكم و لا اري من حيف



1- «من حر و خانه ام جايگاه ميهمان است و گردن شما را با شمشير مي زنم».

2- «و از بهترين كسي كه در كشور خيف فرود آمده حمايت مي كنم و از كشتن شما دريغ ندارم».

چون ميان حر بن يزيد رياحي و يزيد بن سفيان سابقه عداوت و دشمني وجود داشت و يزيد همواره آرزوي كشتن حر را داشت پس از آن كه حر به حسين ملحق شد يزيد گفته بود اگر مي دانستم موقع رفتن با نيزه بر او حمله مي كردم و او را مي كشتم.

و حصين بن تميم كه از اين جريان آگاه بود يزيد بن سفيان را گفت: تو هميشه خيال كشتن حر را در فكر خود مي پرورانيدي، اين حر است، لذا يزيد بن سفيان در برابر حر قرار گرفت و به او گفت حاضري كه با هم بجنگيم؟ حر گفت: آري حصين گويد: مثل اين كه جان يزيد بن سفيان در دست حر بود همينكه نزديك شد حر او را مجال نداد و بي درنگ وي را به قتل رسانيد.

ايوب بن مسرح خيواني گويد: حر سوار بر اسب بود و بهر طرف جولان مي داد و از كشته پشته مي ساخت، چون از عهده او برنمي آمدم تيري بر چله كمان نهادم و اسب او را هدف قرار دادم، تير شكم اسب را دريد و اسب فريادي كشيد و بدور خود چرخيد و نقش بر زمين شد ليكن حر همچون شير نر از جاي برجست و شمشير به دست پياده به دشمن حمله ور شد و اين رجز را مي خواند:



ان تعقروا بي فانابن الحر

اشجع من ذي لبد هزبر



«اگر اسب مرا پي كنيد من فرزند حر و شجاعتر از شير بيشه ام [1]



پاورقي

[1] طبري ج 7/ ص 341 و 345 - قاموس الرجال ج 3/ ص 101 - بحار ج 45/ ص 13 - ابصار العين ص 120.