بازگشت

اتمام حجت


شيخ مفيد گويد: سپس امام حسين (ع) بر اسب رسول خدا كه مرتجز نام داشت سوار شد و با صداي بلند كه همگي سپاه دشمن و يا اكثريت آنها مي شنيدند در مقام معرفي خود و اتمام حجت چنين فرمود:

ايها الناس اسمعوا قولي و لا تعجلوا حتي اعظكم بما يحق لكم علي و حتي اعتذر اليكم فان اعطيتموني النصف كنتم بذلك اسعد و ان لم تعطوني النصف من انفسكم فاجمعوا امركم ثم لا يكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الي و لا تنظرون. «مردم، به سخنم گوش فرادهيد و شتاب نكنيد تا شما را به آنچه حق است پند دهم و موعظه نمايم و راه عذر را بر شما ببندم پس اگر انصاف و مروت را درباره ام رعايت نموديد به سعادت و نيكبختي شما منتهي مي شود و اگر انصاف را رعايت نكرديد پس در كار خود فكر كنيد تا چيزي بر شما پوشيده نماند آن گاه به كار من بپردازيد و منتظر نشويد.» به درستي كه ولي و سرپرست من خدائي است كه كتاب را فروفرستاده و او ولي نيكوكاران است.

ثم قال: اما بعد فانسبوني فانظروا من أنا ثم ارجعوا الي أنفسكم و عاتبوها فانظروا اهل يصلح و يحل لكم قتلي و انتهاك حرمتي، الست ابن بنت نبيكم و ابن وصيه و ابن عمه و اول المؤمنين بالله و المصدق برسول الله (ص) و بما جاء به من عند ربه اوليس حمزة سيدالشهداء عمي، اوليس جعفر الطير في الجنة بجناحين عمي، اولم يبلغكم ما قال رسول الله (ص) لي و لأخي هذان سيد اشباب اهل الجنة، فان صدقتموني بما اقول و هو الحق و الله ما تعمدت كذبا مذ علمت ان الله يمقت عليه اهله و ان كذبتموني فان فيكم من اذا سئلتموه سألتمه عن ذلك اخبركم، سلوا جابر بن عبدالله الأنصاري و اباسعيد الخدري و سهل بن سعد السعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك يخبروكم انهم سمعوا هذه المقاله من رسول الله (ص) لي و لأخي اما في هذا حاجز لكم عن سفك دمي.

«پس در نسب من بنگريد كيستم و نسبم چيست آنگاه به نفس خود مراجعه كنيد و وجدان و شعور باطن خود را به قضاوت بخوانيد و خود را در محضر وجدان و شعور باطن محاكمه نمائيد كه آيا براي شما شايسته و حلال است كه خونم را بريزيد؟ و بر شما حلال است كه حرمتم را بشكنيد؟ آيا من پسر دختر پيغمبر شما و پسر وصي او و عموزاده او و


اول مؤمن و گرونده به خدا و تصديق كننده رسول او و آنچه را كه او از جانب خدا آورده نيستم؟

آيا حمزه سيدالشهدا عموي من نيست؟ آيا جعفر كه با دو بال در بهشت پرواز مي كند عموي من نيست؟ آيا فرمايش رسول خدا (ص) درباره من و برادرم به شما نرسيده است كه فرمود: اين دو سيد آقاي جوانان بهشتند، اگر تصديق گفته هاي مرا نموديد كه آنچه مي گويم راست است و به خدا از وقتي كه دانستم خدا دروغگويان را دشمن مي دارد دروغ نگفته ام، و اگر گفتار مرا باور نداريد از آن چه شما را با خبر ساختم از كساني كه در بين شما هستند بپرسيد، از جابر بن عبدالله انصاري و ابوسعيد خدري و سهل بن سعدي ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك سئوال كنيد آن ها به شما خواهند گفت كه پيامبر درباره من و برادرم چنين فرمود پس چرا آماده ريختن خون من شده ايد [1] .

در اين موقع شمر بن ذي الجوشن گفت: بخدا نمي فهمم چه مي گوئي.

حبيب بن مظاهر در پاسخ گفت: راست گفتي زيرا خدا قلبت را مهر كرده و حق را نمي فهمي ثم قال لهم الحسين عليه السلام: فان كنتم في شك من هذا افتشكون في اني ابن بنت نبيكم فو الله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبي غيري فيكم و لا في غيركم، و يحكم اتطلبوني بقتيل منكم قتلته او مال لكم استهلكته او بقصاص من جراحة.

«سپس امام حسين (ع) به آنها فرمود: اگر در آن چه كه گفتم شك داريد آيا در اين كه من پسر دختر پيغمبر شما هستم نيز ترديد داريد؟ بخدا سوگند در مشرق و مغرب (يعني در تمام كره زمين) نوه پيامبري غير از من وجود ندارد نه در ميان شما و نه در بين ساير ملل جهان.

واي بر شما آيا كسي از شما را كشته ام كه خونش را از من طلب مي كنيد يا مالي از شما برده ام يا كسي را مجروح ساخته ام كه در مقام تقاص و قصاص برآمده ايد».

آن گاه امام فرياد برآورد:اي شبث بن ربعي واي حجار بن ابجر و اي قيس بن اشعث و اي يزيد بن حارث مگر شما براي من نامه نفرستاديد كه ميوه هاي ما به ثمر رسيده و باغهايمان


سرسبز و شاداب است اگر بيائي سپاه آماده در اختيار تو است.

جمعيت كه در برابر سخنان امام جوابي نداشتند زيرا از اين كه او نوه پيغمبر است و هيچ تقصير و گناهي ندارد شك و ترديد نداشتند لذا سكوت نمودند و فقط قيس بن اشعث كه به مكر و خدعه و خيانت معروف است گفت: چرا تسليم حكم پسرعمويت نمي شوي كه آنچه دوست داري به آن خواهي رسيد.

فقال له الحسين (ع): لا و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد.

امام عليه السلام در جوابش فرمود: «نه به خدا مانند اشخاص خوار و ذليل دست در دست شما نمي گذارم و مانند برده هم فرار نمي كنم» (بلكه با شهامت و شجاعت با قامتي برافراشته در برابر ظلم و ستم و بيدادگري ايستادگي مي كنم و شهادت را بر ذلت تسليم و خفت فرار، ترجيح مي دهم [2] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه ج 1/ ص 602 - ارشاد مفيد ص 234 - کامل ج 4/ ص 61 - نفس المهموم ص 236 - طبري ج 7/ ص 328.

[2] اعيان الشيعه ج 1/ ص 602 - ابصار العين ص 11 - کامل ج 4/ ص 62 - ارشاد مفيد ص 235 - بلاغة الحسين ص 43.