بازگشت

عباس پيشقدم اهل بيت و ياران


وقتي كه جمعيت رفتند حسين (ع) خطاب به بني هاشم فرمود: شما هم برويد و مرا با اين جمعيت واگذاريد كه با غير من كاري ندارند هنگامي كه سخنان امام عليه السلام به پايان رسيد ابي الفضل العباس آغاز سخن نمود و گفت: براي چه برويم و شما را رها كنيم آيا براي اينكه بعد از شما زنده بمانيم؟ خدا هرگز آن روز را نياورد كه بعد از تو زنده باشيم.

سپس ساير برادران و پسران و برادرزادگان امام حسين عليه السلام و پسران عبدالله ابن جعفر (همسر زينب كبري) هم از جناب عباس پيروي نمودند و همانند سخنان او بيان داشتند.

ثم نظر الي بني عقيل فقال حسبكم من القتل بصاحبكم مسلم اذهبوا قد اذنت لكم.

«آنگاه امام حسين (ع) به فرزندان عقيل توجه نموده و فرمود: شهادت مسلم شما را


بس است بشما اجازه مي دهم برويد».

فرزندان عقيل گفتند: سبحان الله مردم به ما چه مي گويند و ما به آن ها چه بگوئيم آيا بگوئيم كه مهتر و آقا و سرور خود و پسرعموهاي خود را كه بهترين عموها، هستند رها كرديم و براي نصرت و ياري و نجات آنان تيري رها نكرديم و نيزه اي نيفكندي و شمشيري نزديم و نفهميديم كه چه كار كردند، نه به خدا چنين كاري نمي كنيم بلكه جان و مال و خانواده خود را فداي تو خواهيم كرد و با تو به نبرد خواهيم پرداخت تا بر ما وارد شود آنچه بر شما وارد مي شود كه خدا زندگي بعد از تو را زشت گرداند [1] .


پاورقي

[1] بحار ج 44/ ص 393 - نفس المهموم ص 228 - کامل ج 4/ ص 58 - مقاتل الطالبيين ص 112 - ارشاد ص 231 - طبري ج 7/ ص 322.