بازگشت

شمر مفسده مي آفريند


وقتي نامه پسر سعد به ابن زياد رسيد و ملاحظه كرد كه مشكل حل شده و اتحاد كلمه حاصل گرديده با تعجبي كه نشانگر خشنودي و رضا بود گفت: هذا كتاب ناصح مشفق، اين نامه فردي خيرخواه و دوست است، من هم پذيرفتم.

در اين وقت شمر بن ذي الجوشن كه نزد ابن زياد بود و بر موقعيت ابن سعد حسد مي ورزيد گفت: امير از حسين اين پيشنهاد را مي پذيري در حالي كه به سرزمين تو آمده و در پهلوي تو قرار گرفته است، اگر از اين جا برود و دست در دست تو نگذارد، او به عزت و قدرت خواهد رسيد و تو دچار ضعف و زبوني و ناتواني خواهي شد پس دستور بده كه او و يارانش تسليم حكم تو شوند آن گاه اگر خواستي آن ها را عقوبت مي كني كه شايسته عقوبتند و اگر خواستي عفو كني آن هم به دست تو است، بعلاوه من شنيده ام كه حسين و سعد بيشتر شب ها را بين دو لشكر مي نشينند و صحبت مي كنند. ابن زياد گفت: رأي تو پسنديده است حركت كن و نامه ام را به عمر بن سعد برسان تا دستور مرا به حسين و يارانش عرضه نمايد


اگر تسليم حكم من شدند آن ها را سالما نزد من بفرستند و اگر خودداري نمودند با آن ها بجنگند، اگر ابن سعد به دستور من عمل كرد، از او اطاعت كن و فرمانش را اجرا نما و اگر سرپيچي كرد، گردن عمرسعد را بزن و سرش را براي من بفرست و تو خود فرمانده سپاه خواهي بود.

و در نقلي آمده كه ابن زياد گفت:



الآن و قد علقت مخالبنا به

يرجو النجاة و لات حين مناص



«يعني حالا كه چنگال ما بر او بند شده (چنين اظهار مي كند) و اميد نجات دارد كه ديگر راه فرار وجود ندارد» [1] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه ج 1/ص 600 - مقاتل الطالبين ص 113 و 114 - ارشاد مفيد ص 230 - حياة الحسين ج 3/ ص 131 - طبري ج 7/ ص 315.