بازگشت

پستي تا كجا و چه قدر


مردم كوفه سال ها تحت حكومت عدالت گستر علي عليه السلام قرار داشتند و رفتار با معاويه را در صفين پس از سلطه بر فرات و ممانعت سخت و شديد معاويه هنگامي كه آب در اختيار آنان بود ديده اند و روش بزرگوارانه حسين عليه السلام را با حر و سپاهيانش آن هم در بياباني دور از آب كه اگر حسين آنان را سيراب نمي كرد شايد اكثر آن ها از تشنگي هلاك مي شدند و يا اقلا براي به دست آوردن آب مجبور مي شدند حسين را براي مدت زماني بحال خود رها كنند و در پي رفع تشنگي برآيند مشاهده كرده بودند، گويا در كربلا با مشاهده قدرت و كثرت جمعيت مسخ گشته كه نه تنها از جلوگيري آب شرمنده نشدند بلكه به آن افتخار هم مي نمودند كه داستان هاي زير گواه بر آن است:

1- مهاجر بن اوس تميمي با صداي بلند فرياد مي كشيد: حسين آب را مي بيني چگونه موج مي زند به خدا قسم نمي گذارم مزه آب را بچشي تا بميري!!


امام عليه السلام فرمود:

اني لارجو ان يوردنيه الله و يحلئكم عنه.

«اميدوارم خدا مرا سيراب گرداند و شما را از آشاميدن منع نمايد».

2- عمرو بن حجاج كه خود از كساني بود كه با حسين (ع) مكاتبه نموده و او را دعوت به آمدن به كوفه كرده و اكنون مسئول شريعه فرات است نزديك لشكرگاه امام آمد و فرياد كشيد: حسين! فرات را مي بيني سگها در آن غوطه مي خورند و الاغها و خوك هااز آن مي آشامند ليكن شما يك قطره از آن نخواهي آشاميد تا آن كه حميم جهنم را بياشامي!

3- عبدالله بن حصين ازدي به سوي خيمه گاه امام مي دويد و فرياد مي كشيد: حسين! آب را مي بيني كه مانند آسمان كبود موج مي زند بخدا قسم يك قطره از آن نخواهي چشيد تا آنكه از تشنگي بميري!!

امام عليه السلام كه اين زخم زبان را كه از شمشير برنده تر و از آتش سوزاننده تر بود شنيد دست ها را به نفرين بطرف آسمان بلند كرد و گفت: اللهم اقتله عطشا و لا تغفر له ابدا. «خدايا او را با تشنگي بكش و هرگز او را نيامرز».

حميد بن مسلم گويد: پس از واقعه كربلا عبدالله مريض شد به عيادتش رفتم به خدائي كه جز او خدائي نيست او را ديدم كه آن قدر آب مي خورد كه شكمش ورم مي كرد، سپس قي مي نمود و صداي العطش العطش بلند مي كرد باز آب مي خورد تا ورم مي كرد همچنين بود تا مرد [1] .

اينها براي خودشيريني نزد عبيدالله بن زياد با بي شرمي اين كلمات زشت و ركيك را بر زبان مي آوردند كه گويا حسين نه فرزند پيامبر آنها است و نه مسلمان.

اينها در حالي كه مي ديدند اطفال حسين از تشنگي مشرف به مرگند و آب را در برابر خود مشاهده مي كنند، انگيزه اي براي آنها در اين عمل ناجوانمردانه جز پستي و وحشيگري نمي توان تصور نمود البته در برابر اينها افرادي هم در ميان سپاهيان بودند كه


اين عمل وحشيانه و غيرانساني را تقبيح نموده و بر عمرسعد ايراد گرفتند ليكن به او اثر نكرد.


پاورقي

[1] حياة الحسين ج 3/ص 137 - نفس المهموم ص 215.