بازگشت

گفتگو با اباهره ازدي


امام پس از يك شبانه روز استراحت در خزيميه از آنجا حركت نمود تا وارد ثعلبيه شد و شب را در آن جا بصبح رسانيد و چون روز بالا آمد مردي از اهل كوفه كه كنيه اش اباهره ازدي بود بحضور امام شرفياب شد و پس از سلام عرض كرد: فرزند رسول خدا چه چيز


ترا واداشت كه از حرم خدا و حرم جدت خارج شوي؟

فقال الحسين (ع) ويحك يا اباهرة ان بني امية اخذ و امالي فصبرت و شتموا عرضي فصبرت و طلبوا دمي فهربت و ايم الله لتقتلني الفئة الباغية و ليلبسهم الله ذلا شاملا و سيفا قاطعا و ليسلطن الله عليهم من يذلهم حتي يكونوا أذل من قوم سبأ اذ ملكتهم امرأة فحكمت في اموالهم و دمائهم.

واي بر تو اي اباهره، بني اميه مالم را تصرف نمودند صبر كردم، مرا ناسزا گفتند شكيبائي پيشه نمودم، اينكه مي خواهند خون مرا بريزند پس ناچار بفرار شدم، بخدا سوگند وقتي گروه ستمكار مرا بكشند خدا مردم را بر آنان مسلط گرداند و آنچنان ذليل و خوار شوند كه پست تر از مردم سبأ گردند آن موقع كه زني پادشاه آنان شد و بر جان و مالشان حكومت داشت [1] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه ج 1/ ص 595 - بحار ج 4/ ص 368 - حياة الامام الحسين ج 3/ ص 64.