بازگشت

گفتگوي فرزدق شاعر با امام


امام حسين (ع) در صفاح با فرزدق شاعر معروف برخورد نمود فرزدق مي گويد: در سال 60 مادرم را به حج مي بردم موقعيكه وارد حرم شدم ديدم قافله اي از حرم خارج مي شود پرسيدم اين قافله كيست؟ گفتند از حسين بن علي (ع) است پيش رفتم و بر او سلام كردم و گفتم خدا به درخواست و آرزويت آنچنانكه دوست داري جامه عمل بپوشاند پدر و مادرم بفدايت اي پسر رسول خدا چرا با اين سرعت از حج برگشتي؟

فرمود: اگر شتاب نمي كردم مرا دستگير مي كردند، از كجا مي آئي؟

گفتم: از كوفه.

فرمود: از مردم كوفه چه خبر؟

گفتم: علي الخبير سقطت قلوب الناس معك و اسيافهم عليك و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل ما يشاء.

«از شخص مطلعي پرسش فرموديد، دلهاي مردم با تو است اما شمشيرهايشان عليه تو و مقدرات الهي از آسمان نازل مي گردد و خدا هر چه بخواهد مي كند».

فرمود: راست گفتي كار دست خداست چه قبل و چه بعد و هر روز قضا نازل مي شود اگر مقدرات الهي موافق خواسته ما بود او را سپاس مي گوئيم و اگر بر خلاف خواسته ما شد به آن كه نيت او حق است و تقوي پيشه كند ضرر نمي رساند.

سپس درباره نذورات و مناسك حج مسائلي را از امام پرسيدم و مرا آگاه ساخت و مركبش را به حركت درآورد و خداحافظي نمود [1] .



پاورقي

[1] اعيان الشيعه ج 1/ ص 594 - بلاغة الحسين ص 30 - کامل ج 4/ ص 40 - ارشاد ص 218 - بحار ج 44/ ص 365 - حياة الحسين ج 3/ص 60 - الحسين في طريقه الي ص 27 - عقد الفريد ج 4/ ص 384 - طبري ج 7/ ص 277.