بازگشت

حسين و عبدالله بن زبير


عبدالله بن زبير كه داعيه خلافت و حكومت داشت و به همين دليل از بيعت با يزيد سرپيچي كرد و به مكه آمد و مردم را به خود دعوت مي نمود و براي جلب مردم عوام تظاهر به زهد و عبادت مي كرد و لباس خشن مي پوشيد كه علي عليه السلام در وصف او مي گويد: ينصب حبالة الدين لاصطفاء الدنيا. «دام دين گسترده تا دنيا را صيد و قبضه كند».

و لذا بودن حسين در مكه بر ابن زبير گران مي آمد زيرا با وجود حسين هيچ كس به او گرايش پيدا نمي كرد ليكن گاهي براي رفع تهمت حسين را از رفتن به عراق منع مي كرد حسين عليه السلام فرمود: از دنيا نزد ابن زبير محبوب تر از اين نيست كه من حجاز را ترك كنم زيرا مي داند مردم او را همتاي من به حساب نمي آورند.

لذا مي بينيم كه عبدالله بن عباس پس از آن كه از منصرف نمودن حسين مأيوس


مي شود به ابن زبير چنين خطاب مي كند: لقد قرت عينك يابن الزبير «چشمت روشن باد پسر زبير» كه حسين به عراق مي رود و حجاز را براي تو مي گذارد، سپس به اين ابيات مترنم مي گردد:



يا لك من قبرة بمعمر

خلالك الجو فبيضي و اصفري



و نقري ما شئت أن تنقري

«اي قبره آبادي براي تو خالي شد پس تخم بگذار و صفير بكش».



«و هر چه مي خواهي بخواني آواز بخوان» [1] .


پاورقي

[1] حياة الحسين ج 2/ ص 309 و ج 3/ ص 27 - کامل ج 4/ ص 39 - طبري ج 7/ص 274 - مروج ج 3/ص 55.