بازگشت

حسين با ابن عمر


عبدالله بن عمر يكي از كساني بود كه با حسين (ع) ملاقات كرد و پيشنهاداتي ارائه داد، عبدالله بخدمت پسر پيغمبر رسيد و اظهار داشت: يا اباعبدالله خدا ترا مورد لطف و رحمت خود قرار دهد، شما دشمني بني اميه را با خاندانتان مي دانيد، بالاخره مردم يزيد را حاكم قرار داده اند و من مي ترسم كه مردم بخاطر زر و زيور به او تمايل پيدا كنند و ترا بكشند و در هواداري تو جمعيت زيادي كشته مي شوند.

كه من از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود: حسين مقتول و لئن قتلوه و خذلوه و لن ينصروه ليخذ لهم الله الي يوم القيامة. «حسين كشته مي شود و اگر او را بكشند و ياريش نكنند خداوند آن جمعيت را تا قيامت خوار مي سازد».

من صلاح مي دانم كه شما هم مانند مردم عمل كنيد و مسائل را تحمل نمائيد چنانكه زمان معاويه تحمل مي كرديد اميد است كه خدا فرجي برساند.

حسين: عجبا يعني من با يزيد بيعت كنم و با او صلح نمايم با آن گفتاري كه پيامبر


درباره او و پدرش گفته است!!

ابن عمر: بالاخره از اين تصميم و رفتن به كوفه منصرف گرديد و به مدينه برويد و اگر بيعت نمي كنيد از مردم كناره بگيريد و سوژه اي به دست خاندان بني اميه ندهيد كه مي دانيد آن ها هر چه بتوانند مي كنند، اميد است كه يزيد زندگي زيادي نداشته باشد.

حسين: اف بر اين سخن كه چه زشت است، آيا فكر مي كني من اشتباه مي كنم؟ اگر اشتباه مي كنم مرا متوجه اشتباهم كن كه خاضعانه خواهم پذيرفت.

ابن عمر: نه به خدا قسم، خدا هرگز پسر دختر پيامبرش را به اشتباه نمي اندازد كه شما در پاكي و اصالت و نجابت خانوادگي با يزيد برابر نيستيد اما مي ترسم اين چهره زيبا در برابر شمشير قرار گيرد و از مردم حركتهائي را مشاهده كني كه دوست نداري، با ما به مدينه برگرد اگر نخواستي بيعت كني در خانه ات بنشين و هرگز بيعت مكن.

امام - پسر عمر چنين نيست كه تو فكر مي كني اين ها دست از من نمي كشند تا به اجبار از من بيعت نگيرند، و اگر بيعت نكنم مرا خواهند كشت.

مگر نمي داني كه پستي دنيا است كه سر يحيي بن زكريا را براي ستمكاري از ستمكاران بني اسرائيل هديه مي برند، در حالي كه سر بريده يحيي سخن مي گفت و بر آنها اتمام حجت مي نمود.

آيا نشنيده اي كه بني اسرائيل در فاصله طلوع صبح و آفتاب هفتاد نفر از پيامبران را كشتند و سپس در مغازه هاشان به خريد و فروش پرداختند مثل اينكه هيچ كاري نكرده اند، و خدا هم به آنها مهلت داد تا در موعد مقرر آنان را به كيفر خود رسانيد. [1] .

نگارنده: حسين عليه السلام در گفتگوي با عبدالله بن عمر نتيجه سكوت را كامل و روشن بيان فرمود كه اگر قيام نكند و با عزت به شهادت نرسد به سادگي و بي سر و صدا او را خواهند كشت چنان كه هفتاد نفر از پيامبران بني اسرائيل را مي كشند و آب از آب تكان نمي خورد.

و نيز تشابه كامل سرنوشت خود با يحيي بن زكريا را ذكر مي كند كه سر او را نيز


براي يزيد مي برند در حاليكه در بالاي ني و در طشت سخن مي گويد چنانكه سر يحيي نبي سخن گفت.


پاورقي

[1] حياة الحسين ج 2/ ص 317 - بحار ج 44/ ص 365.