بازگشت

حسين و ابن عباس


عبدالله بن عباس كه شنيد حسين (ع) عازم كوفه است با يكدنيا غم و اندوه شتابزده خود را به حسين رسانيد و پرسيد: مردم مي گويند: شما عازم عراق شده ايد آيا چنين است؟

امام - آري تصميم گرفته ام در يكي دو روز آينده به كوفه بروم و به پسرعمم مسلم بن عقيل بپيوندم.

ابن عباس - آه پناه بر خدا، مگر مردم كوفه در مقام ياري شما چه كرده اند، آيا اميرشان را كشته اند، شهر را در اختيار خود گرفته اند؟ اگر چنين كرده اند بايد در رفتن شتاب كني، اما اگر ترا دعوت كرده اند و هنوز فرماندارشان در مسند خود قرار دارد، و بر مردم حكومت مي كند، و خراج و ماليات را براي او جمع مي كنند، ترا براي جنگ دعوت كرده اند، مطمئن نيستم كه ترا فريب ندهند و به تو دروغ نگفته باشند و ترا نفروشند آنگاه همان ها دشمن تو باشند.

امام - از خدا طلب خير مي كنم تا خدا چه خواهد؟!

ابن عباس - هر چه مي خواهم صبر كنم و اين تصميم شما را تحمل نمايم نمي توانم زيرا شما به سوي مرگ و قتل مي رويد، مردم عراق جمعيتي فريبكارند نزديك آنها مرو، و در همين شهر امن بمانيد كه شما سيد و بزرگ اهل حجازيد و اگر مردم عراق ترا مي خواهند براي آنها بنويس كه فرماندارشان را بيرون كنند آنگاه به كوفه تشريف ببريد، و اگر نمي خواهي در مكه بماني به يمن برو كه كشوري پهناور و داراي قلعه ها و دژهاي


محكمي است قسمتهاي كوهستاني دارد كه مي توانيد در آن جا محفوظ باشيد و علاوه شيعيان پدر شما در آنجا زيادند، دوستان را مي فرستي تا مردم را به ياريت بخوانند اميد است به هدف برسي.

حسين (ع): پسرعم مي دانم كه تو مهربان و خيرخواه مني، ليكن مسلم بن عقيل به من نوشته كه مردم كوفه برايم بيعت كرده و آماده ياريم هستند.

ابن عباس:پسر پيغمبر! اكنون كه مي خواهي بروي پس زنان و دختران را همراه مبر زيرا مي ترسم كه ترا بكشند و زنان و دخترانت ناظر جريان باشند كه خدا داند به آنان چه خواهد گذشت، حسين جان به خدا قسم اگر مي دانستم كه با چنگ زدن به موي سر شما و درگير كردن خود را با شما مردم جمع مي شوند و تو را قانع مي كنند كه به كوفه نروي هر آينه اين كار را مي كردم ولي چه كنم كه با هيچ قدرت و اقدامي نمي توانم شما را منصرف كنم [1] .

نگارنده: البته آنچه را كه ابن عباس پيش بيني مي كرد بر حسين عليه السلام مخفي نبود ليكن حسين (ع) در تعقيب انجام وظيفه است كه از طرف خدا مسئوليتش بعهده اش نهاده شده است. و به اضافه مي داند كه اگر به پرده خانه كعبه چسبيده باشد خونش را مي ريزند و احترام خانه خدا از بين مي رود.


پاورقي

[1] حياة الحسين ج 2/ص 317 و ج 3/ص 25 - بحار ج 44/ص 365 - مقاتل الطالبين ص 109 - کامل ج 4/ ص 37- اعيان الشيعه ج 1/ ص 953 - طبري ج 7 / ص 273 - مروج الذهب ج 3/ ص 54.