بازگشت

با ابدان شهدا چه كردند؟


ابن زياد جنايتكار پليد براي ايجاب رعب و ترس در مردم و عبرت گرفتن مخالفان حكومت اموي تا هواي قيام و انقلاب از فكرشان خارج شود دستور داد بدنهاي پاك و مطهر نماينده پسر پيغمبر و بزرگمرد كوفه و رئيس مذحج را در كوچه و خيابان با وضع خفت باري بگردانند.

مأموران ابن زياد ريسمان به پاهاي مبارك شهداء بستند و آن ها را در كوچه ها روي زمين مي كشيدند و مخصوصا بي وفائي و ترس و جبن و بي اصالتي مردم كوفه در اينجا ظاهر مي شود كه تا جناب هاني در حيات بود دوازده هزار كاسه ليس با او حركت مي كردند ليكن امروز آن چنان همه سوابق او را فراموش كردند كه حتي با چشمان خود مي ديدند كه جسد او را با چه خواري در كوچه ها به روي زمين مي كشيدند معهذا همه لب فروبسته و حتي يك نفر هم اعتراض نكرد، اين چنين مردم همواره بايد بردگي را بپذيرند و با ذلت و خواري زندگي كنند زيرا اگر حاكم عادلي همانند علي عليه السلام بيابند از او اطاعت نمي كنند اما در برابر ظالم و ستمكار برده وار مطيع و منقادند.

اينجا است كه شاعر گمنام زمان بني اميه داستان توهين و اهانت به اين دو بزرگمرد را به نظم درآورده و چنين مي گويد:



1- فان كنت لا تدرين ما بالموت فانظري

الي هاني في السوق و ابن عقيل



2- ألي بطل قد هشم السيف وجهه

و آخر يهوي من طمار قتيل



3- تري جسدا قد غير الموت لونه

و نضح دم قد سال كل مسيل






4- فتي كان أحيي من فتاة حيية

و اقطع من ذي شفرتين صقيل



1- «اگر نمي داني مرگ و مردن چيست در بازار به بدن هاني و ابن عقيل نظر كن». 2- «نظر كن به پهلواني كه شمشير، گوشت چهره اش را برده و استخوانش را شكسته و ديگري كه از بلندي پرت شده و كشته شده است».

3- «بدني را مي بيني كه در اثر مرگ تغيير كرده و خوني را كه در رودها جريان يافته است».

4- «جواني كه در جوانمردي و حيا سرآمد روزگار و شجاعي كه از هر شمشير صيقلي داده برنده تر است» [1] .


پاورقي

[1] حياة الحسين ج 2/ص 411 و 378 - کامل ج 4/ص 36 - بحار ج 44 /ص 358 - طبري ج 7/ص 270 - ارشاد ص 217.