بازگشت

مسلم به خانه طوعه پناهنده مي شود


وقتي مسلم از مسجد خارج شد نمي دانست بكجا برود زيرا از يك طرف مهماندار او (هاني بن عروه) زنداني است و شايسته نبود كه به خانه مهماندار در بند برود و از طرف ديگر حتي يك نفر هم با او نبود تا او را راهنمائي كند لذا متحير و سرگردان در كوچه هاي كوفه مي گشت تا از خانه هاي بني بجيله كه از طايفه كنده بودند گذشت و جلو خانه خانمي رسيد.

آري در شهر كوفه فقط يك زن، انساني مسلمان و با عاطفه، خانمي كه بر همه مردان شرافت داشت پيدا شد، و او طوعه كنيز اشعث بود كه اشعث او را آزاد كرده بود و اسيد حصرمي او را به عقد ازدواج درآورده و از اسيد فرزندي داشت بنام بلال كه او هم با مردم بيرون رفته و طوعه جلو در منتظر مراجعت فرزندش بود.

مسلم نزديك طوعه رسيد و سلام كرد و طوعه جواب سلام او را داد. مسلم كه از


ادامه راهش خودداري كرد، خانم احساس كرد حاجتي دارد پرسيد: ما حاجتك؟ چه مي خواهي؟

مسلم آب طلبيد، طوعه وارد خانه شد و ظرف آب را آورد و به مسلم داد مسلم پس از نوشيدن آب جلو خانه طوعه نشست.

طوعه كه ملاحظه كرد با آشاميدن آب جلو خانه نشست مشكوك شد:

- مگر آب نياشاميدي؟

- بلي؟

- به خانه ات برو كه نشستن تو جلو خانه ام صحيح نيست.

مسلم سكوت كرد و جوابي نداد.

طوعه سه مرتبه اين سخن را تكرار كرد و چون ديد پاسخي نمي دهد گفت:

سبحان الله بنده خدا، برخيز به خانه ات برو خدا ترا نگهدارد شايسته نيست اين جا بنشيني و من اجازه نمي دهم و راضي نيستم كه درب خانه ام نشسته باشي.

هنگامي كه نشستن جلو خانه را بر او تحريم كرد مسلم برخاست و با صداي آرام توأم با اندوه گفت: به خدا در اين شهر كسي را ندارم اگر بمن احسان كني و امشب به من جاي دهي نزد خدا مأجور خواهي بود و شايد بتوانم بعدا جبران نيكي ات را بنمايم طوعه از نحوه سخن و حركت مسلم احساس كرد غريب است و علاوه داراي شخصيتي است كه وعده پاداش مي دهد لذا پرسيد كيستي؟

- من مسلم بن عقيلم كه مردم به من دروغ گفتند و مرا فريب دادند.

خانم با تعجب و اضطراب پرسيد: تو مسلمي؟

- آري من مسلم بن عقيل نماينده حسين پسر فاطمه ام.

طوعه با كمال خضوع و احترام و عذرخواهي مسلم را به خانه اش دعوت كرد، و با اين حركت شرف دنيا و آخرت را در يك لحظه براي خود كسب نمود.

طوعه سفير حسين (ع) را در اتاق پذيرائي جاي داد و كمر خدمت بست، برايش غذا آورد، اما مسلم از كثرت غم و اندوه تمايل به طعام ندارد، اندوه مسلم از آن جهت نيست كه خود گرفتار بيوفائي كوفيان گرديده كه سرانجام آن شهادت در راه خدا است و مسلم از


آن استقبال مي كند بلكه ناراحت از آن است كه چرا براي حسين نامه نوشتم و او را به بيعت كوفيان اميدوار ساختم و در نتيجه حسين بن علي پسر فاطمه اسير دست كوفيان خواهد شد [1] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبين ص 102 - اعيان الشيعه ج 1/ص 592 - بحار ج 350:44 - ارشاد ص 212 - روضة ص 150 کامل ج 4/ص 31 - حياة الامام الحسين ج 2/ص 286 - طبري ج 7/ ص 258.