بازگشت

قصر حكومتي محاصره مي شود


به عمرو بن حجاج پدر زن هاني بن عروه خبر دادند كه هاني كشته شد عمرو قبيله مذحج را آگاه ساخت و با افراد قبيله به سوي دارالاماره حركت نمود و قصر را محاصره كردند، عمرو بن حجاج در بيرون دارالاماره فرياد برآورد:

من عمرو بن حجاجم و اين جمعيت سواران قبيله مذحج. لم نخلع طاعة و لم نفارق جماعة. يعني ما از تحت فرمان حكومتي خارج نشده ايم و از جامعه نبريده ايم.» ابن زياد ابتدا از سر و صداي جمعيت به وحشت افتاد اما از نداي عمرو بن حجاج مطمئن گرديد كه اينان مرد شورش نيستند و از سوي آن ها خطري متوجه حكومت نيست لذا در كمال آرامش و خيلي ساده به شريح قاضي كوفه گفت برو هاني را ببين كه زنده است و افراد قبيله اش را از زنده بودن وي آگاه ساز، شريح نزد هاني رفت و هاني بمحض مشاهده شريح فرياد برآورد: يا للمسلمين أهلكت عشيرتي أين اهل الدين اين اهل النصر. «مسلمانان كمك مگر عشيره من مرده اند كجايند مسلمانان كجايند اهل دين و اهل نصرت و ياري» كه مرا از دست دشمنم برهانند، و در اين موقع سر و صدائي شنيد و به شريح گفت: گويا صداي قبيله مذحج و ياران خود را مي شنوم. شريح كه به همراه يكي از مأمورين اطلاعاتي ابن زياد آمده بود پس از مشاهده وضع و حالات هاني و استماع سخنان او بيرون رفت و به افراد قبيله اش اعلان كرد كه هاني كشته نشده و در قيد حيات است اما گفتار هاني را به عذر اين كه جاسوس ابن زياد همراه او است بمردم نرسانيد افراد قبيله با استماع سخنان قاضي كوفه متفرق گشتند عمرو بن حجاج خدا را سپاس گفت، اين جمعيت بي بخار خواستار ديدن يا تحويل گرفتن هاني نشدند و تا ابد ذلت و پستي و خواري را براي خود خريدند و در تاريخ به ثبت رساندند، ابن زياد پس از متفرق شدن مردم در معيت محافظين و نگهبانان و جمعي از اشراف به مسجد رفت و بر فراز منبر شد و مردم را به اطاعت از خدا و فرمانبرداري از پيشوايان خود دعوت و از تفرقه و نفاق و قيام برحذر داشت [1] .



پاورقي

[1] کامل ج 4/ص 30 - ارشاد مفيد ص 210 - بحار ج 44/ص 347 - اعيان ج 1/ص 591 - مقاتل ص 100 - حياة الحسين ج 2/ص 376.